اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوه

نویسه گردانی: LWH
لوه . [ ] (اِخ ) احمدبن علی قاسانی ، ابوالعباس . رجوع به احمدبن علی قاسانی لغوی شود. (معجم الادباء ج 1 ص 230).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لوه . [ ل ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه ٔ چمانی پائین . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایرا...
لوه . [ ل َ وَ ](اِ) زغن . غلیواج . || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. (برهان ).
لوه . [ ل ُ وَ ] (ق ) در تداول مردم کاشان ، بلی . آری .
لوه . دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] (اِخ ) ۞ ژان باتیست . رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ٔ ژیرندن ها، مولد پاریس (1760-1797 م .).
لوه . [ ل َ ] (ع اِ) سراب . || (مص ) درخشیدن سراب . || مضطرب گردیدن . || آفریدن . لاه اﷲ الخلق ؛ آفرید خدای خلق را. (منتهی الارب ).
لوه با فتحه «ل» و کسره «و»؛ در زبان مازنی (تاپوری) به معنای قابلمه می باشد.
پل لوه . [ پ ِ ل ْ، ل ُ وِ ] (اِخ ) ۞ پل وه (نیکلادو). کاردینال فرانسه . یکی از رؤساء «لیگ ». (1518 - 1594م .).
پن لوه . [ پ َ ل ُ وِ ] (اِخ ) ۞ پل . ریاضی دان و سیاستمدار فرانسوی ، عضو آکادمی علوم . متولد در پاریس . تألیفات او در مباحث آنالیز و مکانیک ا...
لوة. [ ل ُوْ وَ ] (ع اِ) چوبی است که بدان بخور کنند. (منتهی الارب ).
لوة. [ ل َوْ وَ ] (ع اِمص ) زشتروئی . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.