اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

متعصب

نویسه گردانی: MTʽṢB
متعصب .[ م ُ ت َ ع َص ْ ص ِ ] (ع ص ) کسی که عصابه بر سر می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که عصبیت می کند و دعوای عصبیت می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که از خویشان و دوستان خود یا از مذهبی ، سخت و بی چون و چرا حمایت کند : و من بدان سبب که متعصب بود و مذهب شافعی را عیب می داشت همیشه از اواندیشمند بودم و گردن نمی نهادم الا ترسان . (سیاست نامه چ اقبال ص 118). شورش و اضطراب نقصان پذیرفت و بر عزم جانب سرخس اتفاق کردند تا به زعیم آن بقعه که به پسر فقیه معروف بود مستظهر شوند چه او متعصب منتصر بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 225). || آن که قناعت به چیزی می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعصب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: آساگ ور âsâgvar (سغدی: âsâż: تعصب + پسوند ور)
مطاسب . [ م َ س ِ ] (ع اِ) آبهای ریزان و جهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و لغة فی المساطب که به معنی آبها...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.