اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

متقلب

نویسه گردانی: MTQLB
متقلب . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). بازگشته . (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده : اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده :
متقلب درون جامه ٔ ناز
چه خبر دارد از شبان دراز.

سعدی (کلیات چ مصفا، ص 479).


|| مردم نادرست . (ناظم الاطباء). دغلکار. فریبنده . ج ، متقلبین . (فرهنگ فارسی معین ). ناسره کار.صاحب تقلب در عمل و در سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برگردانیده شکم . (ناظم الاطباء). || سرنگون شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). واژگون شونده . (فرهنگ فارسی معین ). || چست و چالاک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || واژگون کننده ٔ هر چیزی . (ناظم الاطباء). || کسی که در کاری به نفع خود و به ضرر دیگری عمل کند. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: پَچیپاک Pachipak (پهلوى: متقلب ، دغلکار) ، دروژَن Drozhan (پهلوى: متقلب، کذاب) ، دروژستک Drozhasta...
متغلب . [ م ُ ت َ غ َل ْ ل ِ ](ع ص ) به چیرگی تمام دست یابنده بر چیزی . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مستولی و زبردست و قاد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.