اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مجال یافتن

نویسه گردانی: MJAL YAFTN
مجال یافتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) فرصت یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). میدان یافتن . جولانگاه یافتن : اول آنکه در سخن مجال تصرف یافتند. (کلیله و دمنه ). شبهت نکرد که دشمنی تقبیح صورتی کرده است یا حاسدی مجال فسادی یافته است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 330).
تو نیکو روش باش تا بد سگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال .

(گلستان ).


مجال سخن تا نیابی مگوی
چو میدان نبینی نگه دار گوی .

سعدی .


فراق دوست چنان سخت نیست بر دل من
که دشمنان که به فرصت بیافتند مجال .

سعدی .


علی الخصوص که سعدی مجال مدح تو یافت
حقیقتی است که ذکرش مع الزمان ماند.

سعدی .


افتاده در زبان خلایق حدیث من
با توبه یک حدیث مجالی نیافته .

سعدی .


من نمی یابم مجال ای دوستان
گرچه او دارد جمالی بس جمیل .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.