اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مشروط

نویسه گردانی: MŠRWṬ
مشروط. [ م َ ] (ع ص ) لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده . (آنندراج ). پیمان شده و ملزم کرده شده . تعلیق کرده شده ٔ چیزی به چیزی دیگر. شرطشده . ملزم شده . الزام کرده شده . با شرط و پیمان . (از ناظم الاطباء). مقید. باقید. باشرط، مقابل مطلق .
- مشروط بودن ؛ عهد و پیمان و ارادت داشتن . (از آنندراج ). دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن . (ناظم الاطباء) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است .

ملا شانی تکلو (از آنندراج ).


- امر غیرمشروط ؛ (اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر مشروط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امر مشروط ؛ (اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق .(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- واجب مشروط ؛رجوع به واجب مقید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
این واژه تازى (اربى) است و بجاى آن از واژه هاى مرجیک Marjik (مَرْج:کردى:شرط + ایکik (پهلوى : صفت مفعولى/نسبى ساز) ) و بَسَّهیک (بَسَّه : گیلکى: شر...
این واژه تازى (اربى) است و بهتر است بجاى آن بویژه در دانش حقوق از واژه هاى مَرْجیک پَدَش Marjik padash (مَرْج:کردى: شرط + ایکik (پهلوى : صفت مفعول...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه تازى (اربى) است و بهتر است بجاى آن بویژه در دانش حقوق از واژه هاى مَرْجیک بَرَش Marjik barash (مَرْج:کردى: شرط + ایکik (پهلوى : صفت مفعول...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.