اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغد

نویسه گردانی: MḠD
مغد. [ م َ ] (ع ص ، اِ) نازک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و نازک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- اغضه اﷲ بمطر سغد مغد ؛ یعنی تر و تازه دارد خدای تعالی آن را به باران نرم . و مغد اتباع است . (از اقرب الموارد).
|| شتر پرگوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هرچیز ستبر و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صربة یعنی چیزی به مقدار سرگربه که در آن مایعی است مانند دوشاب و آن را مکیده می خورند. (ناظم الاطباء). صربة؛ یعنی صمغ درخت طلح . (از اقرب الموارد). || دلو بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دول بزرگ . (ناظم الاطباء). || جایگاه سپیدی بر پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میوه ٔ تَنضُب ۞ چیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درختی است باریکتر از مو که بر درختان دیگر پیچد و برگهای آن دراز و نازک و نرم است و میوه های نورس آن مانند میوه ٔ نورس موز است با این تفاوت که پوست آن نازکتر و آبش بیشتر است و دانه ٔ آن مانند دانه ٔ لفاح است و آن ابتدا سبز و سپس زرد و سرانجام قرمز گردد و خورده شود. (از اقرب الموارد). || صمغ سدر. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مغد. [ م َ ] ۞ (اِ) باتنگان . (مهذب الاسماء). بادنجان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بادنجان است . (تحفه ٔ حکیم ...
مغد. [ م َ ] (ع مص ) پرورانیدن عیش خوش کسی را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). به ناز و نعمت پروردن عیش کسی را. (از منتهی الارب ) ...
مغد. [ م َ غ َ / م َ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت شدن بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغد. [ م ُ غ ِ د د ] (ع ص ) اشتر طاعون زده . (مهذب الاسماء). شتر طاعون زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر غده برآورده ٔ طاعون زده . (ناظم الاطبا...
مقد. [ م َ ق َدد ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو مستقیم المقد. (اقرب الموارد). || زمین هموار. (م...
مقد. [ م ِ ق َدد / م ُق ُدد ] ۞ (ع اِ) آهن که بدان پوست تراشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). ابزاری آه...
مقد. [ م َ ق َدد ] (اِخ ) دهی است به اردن که می را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قریه ای...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.