اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مقاص

نویسه گردانی: MQAṢ
مقاص . [ م َ ] (ع اِ) تیر و شه تیر و پالار عمارت و تیر بزرگ و حمالی که تیرهای دیگر را بر وی نصب کنند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مقاص . [ م َ قاص ص ] (ع اِ) ج ِ مِقَص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقص شود. || ج ِ مُقِص . (منتهی الارب ) (ناظم ...
مقعص . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) شیری که زود بکشد شکار را. مقعاص . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغاص . [ م َ ](ع اِ) جای فروشدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از...
مغاص . [ م َ ] (ع مص ) فروگردیدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مغاص . [ م َ ] (ع اِ) مغیص . قولنج . درد شکم . و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود.
مغاث . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است دو قیراط از بیخ و ریشه ٔ آن مسهل و قی آورنده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختی است که به صورت ری...
مغاث . [م ِ ] (ع مص ) باهم سودن و خصومت کردن به هم . مماغثة.(منتهی الارب ). ماغثه مماغثة و مغاثا؛ خصومت کرد با او و سود او را. (ناظم الاطباء...
مغاث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغاثة شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.