اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نصح

نویسه گردانی: NṢḤ
نصح .[ ن ُ ] (ع مص ) نصیحت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پند دادن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). وعظ کردن و خالص کردن مودت نسبت به کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). خالص کردن نصیحت کسی را. (از متن اللغة). نیک خواستن . (دهار). نَصح . نَصاحَة. نَصاحیَة. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). نُصوح . (متن اللغة). نِصاحَة. (المنجد) (متن اللغة). نصیحة. (متن اللغة). نصاحت . (یادداشت مؤلف ) || خالص و بی آمیغ شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خالص شدن . (از متن اللغة). رجوع به نَصح شود. || به سیرابی خوردن آب را. (از منتهی الارب ). آب خوردن تا سیراب شدن . (از ناظم الاطباء). || سیراب کردن باران جائی را و گیاه رویانیدن چنان که جائی خالی نماند. (از ناظم الاطباء). رجوع به نَصح شود. || جامه دوختن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). نَصح . (متن اللغة). || (اِمص ، اِ) خلوص در گفتار و کردار ۞ . ضد غش .(از متن اللغة). || خلوص ؛ اجتهاد در مشورت . (یادداشت مؤلف ). || نصیحت . (متن اللغة).پند و اندرز. (یادداشت مؤلف ) : چون سلطان از قبول نصح ایشان مأیوس گشت . (جهانگشای جوینی ).
گوید او آری نه از بهر نیاز
تا که ناصح کم کند نصح دراز.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نصح . [ ن َ ] (ع مص ) جامه دوختن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). نُصح . (متن اللغة). || صافی شدن . (از الم...
نصح . [ ن ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ نصاح به معنی خیط و رشته و سلک . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
نصح . [ ن ُص ْ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناصح به معنی نصیحت کننده . (آنندراج ). رجوع به ناصح شود.
نصة. [ ن َص ْ ص َ ] (ع اِ) گنجشگ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عصفورة. (متن اللغة) (اقرب الموارد).
نصة. [ ن ُص ْ ص َ ] (ع اِ) توک موی ۞ یا موی که از پیش بر روی زن افتد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). آن قسمت ا...
نسح . [ ن َ ] (ع اِ) ریزه و شکسته ٔ پوست خرما و غلاف خرما و مانند آن که در تک خنور ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (ناظم...
نسح . [ ن َ س َ ] ۞ (ع مص ) آزمند گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طمع کردن . (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || چشم داشتن ....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.