اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نضر

نویسه گردانی: NḌR
نضر. [ ن َ ض َ ] (ع اِمص ) خوبی . تازه روئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) چیز خالص . (غیاث اللغات از لطایف اللغات ). || (مص ) تازه و باآب گردیدن درخت و روی و رنگ . (آنندراج ). تازه و خوب شدن درخت و روی و رنگ هرچیز. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). تازه روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نضارة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). نضور. نضرة.(اقرب الموارد) (المنجد). نضر [ ن َ ] . (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نضر. [ ن َ ] (ع اِ) زر و سیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ۞ . زر. (غیاث اللغات ). طلا، و گفته اند: نقره . (از اقرب الم...
نضر. [ ن َ ض ِ ] (ع ص ) ناضر. نضیر. (المنجد).
نضر. [ ن ِ ] (ع اِ) نِضْر الرجل ؛ زن ِ مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). همسر مرد. (از اقرب الموارد).
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن حارث بن علقمةبن کلدةبن عبدمناف ؛ از بنوعبدالدار و از شجاعان و اشراف قریش است ، در جنگ بدر سردار سپاه مشرکین بود، از ...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن راشدالعبدی ، شجاعی از بزرگان بنی عبدالقیس است ، در جنگ با ترکان سمرقند به سال 112 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکل...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن شمیل بن خرشةبن یزید المازنی التمیمی ، مکنی به ابوالحسن از راویان و لغویون عرب است . به سال 122 هَ . ق . در مرو ولادت...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن کنانةبن خریمةبن مدرکه ۞ نزاری عدنانی مکنی به ابویخلد. جدی جاهلی است ، وی از اجداد پیغامبر اسلام است «نضر را لقب...
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). ر...
نظر. [ ن ِ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ). مثل . نظیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نظر. [ ن َ ظَ ] ۞ (ع مص ) ۞ نگریستن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نگرستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). نگریستن در چیزی به ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.