اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظر

نویسه گردانی: NẒR
نظر. [ ن َ ظَ ] ۞ (ع مص ) ۞ نگریستن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نگرستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). نگریستن در چیزی به تأمل . (فرهنگ خطی ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). || چشم انداختن . (یادداشت مؤلف ). || چشم داشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (از ناظم الاطباء). انتظار داشتن چیزی را ۞ . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مترقب حضور چیزی شدن . (از متن اللغة). || فرمان دادن میان قوم . (از منتهی الارب ). حکومت کردن بین مردم و فیصله دادن دعاوی ایشان را. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || یاری دادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) ۞ . مدد کردن و کمک کردن . || مرثیه گفتن بر مرده . (از ناظم الاطباء) ۞ . || گوش دادن به سخن کسی . (از المنجد) (از اقرب الموارد). یقال : انظرنی ؛ ای اصغ الی . (اقرب الموارد). || چشم زخم رسانیدن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || هلاک کردن ۞ . (از المنجد). || نمودار کردن زمین گیاه خود را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروختن چیزی را به نظرة و امهال و تأخیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نَظر شود. || درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی ۞ . (از ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن و مهلت دادن ادای دَین را ۞ . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || فال گوئی کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تکهن . (اقرب الموارد) (المنجد). فال گوئی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نظر نایینی . [ ن َ ظَ رِ ] (اِخ ) محمد رحیم (میرزا...) متخلص به نظر و صحبت و ملقب به نظر علیشاه از شاعران و عارفان قرن سیزدهم هجری قمری و...
نظر کهریزی . [ ن َ ظَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 28هزارگزی جنوب غربی سراسکند، در منطقه ٔ کوهستانی ...
زاویه ٔ نظر. [ ی َ / ی ِ ی ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی که از دور دیده میشود چون از دو حدآن ، امتداد نظر را ضبط کنیم زاویه ای حادث ...
گل خوش نظر. [ گ ُ ل ِ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسم فارسی مجنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میفختج . (فهرست مخزن الادویه ...
نظر وا کردن . [ ن َ ظَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر گشادن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). چشم واکردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
توتیای نظر. [ ی ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای بصر. توتیای دیده . سرمه ٔ چشم . آنچه موجب روشنائی دیده شود. آنچه بینائی را نیرو د...
نظر انداختن . [ ن َ ظَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن . افکندن نگاه .(ناظم الاطباء). نگاه کردن . تماشا کردن : نور هر دو چشم نتوان فرق کردچون که در...
فروبسته نظر. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) محروم از بینائی : تا شریکان ترا بیش نبیند در راه از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر.خاقانی ...
نظر برگرفتن . [ ن َ ظَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چشم برداشتن . نگاه نکردن . چشم پوشیدن : نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم که تو در دلم نش...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.