اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وحشی

نویسه گردانی: WḤŠY
وحشی . [ وَ ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از صحابیان است که در جاهلیت حمزه سیدالشهداء عموی پیغمبر را کشت و در اسلام مسیلمه ٔ کذاب را. (منتهی الارب ). رجوع به حمزه در همین لغت نامه و رجوع به تاریخ کامل ابن اثیر و منتهی الاَّمال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
وحشی . [ وَ شی ی ] (ع ص ) واحد وحش . یک جانور دشتی . (منتهی الارب ) (السامی ) (ناظم الاطباء). جانور صحرایی رمنده از مردم . (غیاث اللغات ) (آنن...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: توسن tosan، دد dad (پارسی نو)، دیسو disu (اوستایی)، دتیک datik (اوستایی: daïtika)، زاتو zâtu (سغدی: żatu)*...
رم خورده : در زبان اردو استفاده می شود
این واژه تازى (اربى) است و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى اَرَمَک Aramak (پهلوى: غیراهلى ، وحشى) ، دَئیتیک Daitik (پهلوى: وحشى ، درنده) ، دد Dad (حی...
خر وحشی . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گورخر. اَخْدَری ّ. دَیْدَب . عِلج . اَحْقَب .
قاز وحشی . [ زِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بط صحرائی را گویند. (آنندراج ) (از سفرنامه ٔ شاه ایران ).
گاو وحشی . [ وِ وَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقرالوحش . رَمک . گاو کوهی . به عبری «ریم » گویند. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
وحشی صفت. {وَ صِ فَ}. (ص. مر.). آن که منش و رفتار و کردار و حرکات و وجنات و خصوصیات و فروزه های وحوش دارد. که وضع و حالتی وحشی دارد. سرکش و بیابانی و ...
اسب وحشی. {اَ. وَ}. (ا. مرکب). اسب وحشی (Equus ferus) (با اسب یله = feral horse خلط نشود) گونه ای از تیره Equus است که شامل زیرگونه تارپان اهلی (Equus...
خوک وحشی . [ ک ِ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گراز. رجوع به گراز شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.