اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هریس

نویسه گردانی: HRYS
هریس . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که 367 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ابری و چشمه ها و محصول عمده اش غله ، حبوبات ، سردرختی و انگور و شغل اهالی زراعت و باغداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر بکربن وائل است . عبدان او را یاد کرده و ابوموسی او را حریث بن حسان خواند. (الاصابة قسم چهارم ج 2 ص ...
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . پدرزن یزیدبن معاویه است . وی برادر اکیدر دومة بود، بلاذری گفت چون پیغمبر درگذشت ، اکیدر صدقات را قطع ...
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمارة جعفری . عسقلانی او را در لسان المیزان (ج 2 ص 186) یاد کرده است .
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمرو القرشی المخزومی . صحابی است و پدر عمرو سعید است که آن دو نیز از صحابه بودند. (قاموس الاعلام ترکی ).
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمیر عبدی ، مکنی به ابوعمیر. طوسی او و پدرش را دررجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 186).
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عوف . برادر ضمرةبن عوف است که وی نیز از صحابه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابی مادیة. تابعی است و از امیرالمؤمنین علی روایت کند.
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به أبی هنیدة. تابعی است و بعضی نام او را حرب گفته اند.
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن محفص مازنی یا ابن سلمةبن مرارة. مرزبانی او را مخضرم خوانده است که در جاهلیت اشعار دارد، و تا زمان حجاج زنده ...
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است . ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ . ق . گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.