اجازه ویرایش برای همه اعضا

هفت

نویسه گردانی: HFT
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هفت خم . [ هََ خ ُ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . (آنندراج ) : به خم درشد از خلق پی کرد گم نشان جست از آواز این هفت خم . نظامی .رجوع به هفت آسمان ،...
هفت ده . [ هََ دَه ْ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هفده . (ناظم الاطباء). رجوع به هفده شود. || آراسته و زینت کرده و زیورپوشیده و مزین . (...
هفت ده . [ هََدِه ْ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . || هفت اقلیم .(برهان ). هفت ده خاکی . هفت رقعه ٔ ادکن : کعبه ٔ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده کا...
هفت سر. [ هََ س َ ] (ص مرکب ) موجودی که دارای هفت سر باشد. به کنایت ، غیرعادی و ترسناک .- اژدهای هفت سر ؛ کنایه از فلک است : این هفت سر ا...
هفت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف ). در هر دست ورق چهار هفت لو وجود دارد.
هفت نه . [ هََ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) آرایش و زیور و اسباب عروسی ، و «نه ده » نیز گویند. (غیاث ). || میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر ربا...
هفت یک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) یکی از هفت بخش چیزی . سبع. (یادداشت مؤلف ).
هفت آب . [ هََ] (اِ مرکب ) هفت دریا. (یادداشت مؤلف ) : نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرودآنچه با خرقه ٔ زاهد می انگوری کرد. حافظ.- هفت آ...
هفت بر. [ هََ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هفت ضلعی . سطحی که دارای هفت ضلع باشد.
هفت پا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که تعداد کمی سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.