اجازه ویرایش برای همه اعضا

بر

نویسه گردانی: BR
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض
مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . حرف اضافه هم است. بر به معنی کنار ، بر به معنی نادیده خواندن. بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن،
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
آهون بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) نقّاب . نقب زن . چاهجوی . کان کن : بدل درفکندی چنان چاک راکه میتین آهون بران خاک را.؟
اهون بر. [ اَ ب َ ] (ص مرکب ) آهون بر. نقب زننده و چاه جوی را گویند و بعربی نقاب خوانند و بضم بای ابجد هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نقاب...
بر دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بار دادن . میوه دادن . ثمر دادن . حاصل دادن و نتیجه دادن : جهاندار بر چرخ چونین نبشت بفرمان او بر دهد هرچه ک...
خورش بر. [ خ ُ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در باختر بایک . این دهکده در دامنه ٔ کوه قرار دارد با آب وهوای...
حبشه بر. [ ح َ ب َ ش َ ب ُ ](اِخ ) نام موضعی به خرم آباد. رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 21 و 23 و 24 و 106 شود.
خانه بر. [ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ اثاث خانه . رباینده ٔ اثاث خانه . دزد. سارق . ج ، خانه بران : چو دزد خانه بر کالا همی جست سریر شاه ...
راست بر. [ ب َ ] (نف مرکب ) براستی برنده . که براستی هدایت کند. که بصداقت و درستی رهبر شود : سپهبد ز ملاح فرخنده رای بپرسید کای راست بر ره...
رامش بر. [ م ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ رامش . برنده شادی و عشرت . بهره مند از خوشی . خوشحال و مسرور و محظوظ که از رامش بهره برد : یکی هاتف ا...
پهنه بر. [ پ َ ن َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنگوان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام ، واقع در 14 هزارگزی جنوب چرداول . کنار راه اتومبیل رو ...
بهره بر. [ ب َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) شریک و انباز. (برهان ). شریک و انباز که قسمت خود را برد. (آنندراج ) (انجمن آرا). شریک و انباز. بهره ور....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.