اجازه ویرایش برای همه اعضا

شک

نویسه گردانی: ŠK
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان (اربان) از واژه شک Shak در پهلوى به معناى تردید و دودلى برداشته اند و از روى آن مشکوک ، شکاک ، تشکیک ، مشکّک!!! را ساخته اند!!! در پهلوى شَکَرْویدن Shakarvidan : تردید-شک کردن ، مردد-مشکوک بودن و همتاى آن گمانیدن Gomanidan
: گمان-شک-خیال کردن ، ظنین بودن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بی شک . [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شک ) بدون اشتباه . بدون وهم و گمان . بدون تردید. بطور یقین . (ناظم الاطباء). بی گمان . بی ریب . بی...
ابی شک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ۞ (پدر خطا) دختر زیبای شونمیة از طایفه ٔیساکار پرستار داود که پس از داود ادونیاه خواستار او شد و مرادش این بود که ...
شک بند. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا از بخش خاش شهرستان زاهدان . سکنه 130 تن . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غ...
شک دار. [ ش َ ] (نف مرکب ) شک دارنده . دارای تردید: انسان (یا شخص ) چرا روزه ٔ شک دار بگیرد؟ (یادداشت مؤلف ).
شک زده . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که شک کرده است . که دچار شک و تردید گشته است . (یادداشت مؤلف ).- شک زده بودن ؛ دچار شک شدن . (یاد...
کله شک . [ ک ُ ل ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
شک آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 300 تن . آب از رودخانه است . محصول عمده خرما و غلات . ...
شک آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شک . مشکوک فیه . (یادداشت مؤلف ).
شک کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شک افتادن . تردید کردن . خلاف یقین کردن . ارتیاب . مراء. ممارات . مریه . امتراء. بیقره . (از یادداشت مؤ...
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.