اجازه ویرایش برای همه اعضا

وزیر

نویسه گردانی: WZYR
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان(اربان) آن را از واژه ى پارسى پهلوى ویچیر/وچیر/وژیر Vichir/Vachir/Vazhir برداشته اند و وزراء و وزارت را ساخته اند!!! بهتر است آن را وژیر Vazhir نوشته و بخوانیم ، بجاى وزراء بگوییم وژیران ، و بجاى وزارت بگوییم وژیرِش Vazhiresh
(وژیر + اِش(مصدرساز) ) دیگر همتایان پارسى این واژه : اَپَرمان Aparman (پهلوى: مامور ، وزیر ، متصدى) ، فرزین Farzin (پهلوى: وزیر) ، داستوبر Dastubar (پهلوى: وزیر ) ، دَستْوَر Dastvar (وزیر ، معاون ، دستیار ، منشى) ، سژیب Sazhib (سانسکریت: وزیر) ، پاترا Patra
(سانسکریت: وزیر) ، مانتین Mantin (سانسکریت: وزیر) پایگان چندى از وژیران در زمان ساسانیان" بزرگ فرمادار Bozorg Farmadar (پهلوى: وزورگ فْرماتار : نخست وزیر ، وزیر اعظم ) سِپَهپُدSepahpod (پهلوى: سْپَهپَت : وزیر جنگ ) ارگپُد Argpod (پهلوى: ارگپَت : وزیر کشور)
واستریوشان پُد Vastriushanpod (پهلوى: واستریوشان پَت : وزیر کشاورزى و دارایى ) هوتوخشان پُد Hutuxshanpod (پهلوى: هوتوخشان پَت : وزیر صنایع ) اِران دپیرپُد Erandapirpod (پهلوى: اِران دپیرپَت : منشى دربار ایران) موبد موبدان (رئیس روحانیان) ، خوان سالار Xansalar
(پهلوى: خْوان سالار : وزیر تشریفات ) دریکپُد Darikpod (پهلوى: دریک پَت : وزیر دربار) گاسپُد/گاهپُدGaspod/Gahpod (پهلوى : گاسْپَت : وزیر خزانه دارى، رئیس بانک مرکزى) دراندرزپُد Darandarzpod (پهلوى: وزیر مشاور پادشاه ، مشاور دربار) درستپُد Dorostpod(پهلوى: دْرُسْتپَت
: رئیس پزشکان ، رئیس بیمارستان ، وزیر طب و درمان)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
باغ وزیر. [ غ ِ وَ ] (اِخ ) باغی بوده است در اول حدغور از جانب هرات : منزل نخستین باشان بود و دیگر خیسار ودیگر بریان ۞ و آنجا دو روز ببود...
حسن وزیر. [ ح َ س َ ن ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به حسنک وزیر و نظام الملک و حسن مهلبی شود.
نخست وزیر. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) رئیس الوزراء. (لغات فرهنگستان ).
صائن وزیر. [ ءِ ن ِ وَ ] (اِخ ) نصرةالدین عادل ، ملقب به رکن الدین صائن . خوندمیر گوید: وی از اولاد ضیاءالملک محمدبن مودود بود. و ضیاءالملک د...
شهاب وزیر. [ ش ِ ب ِ وَ ] (اِخ ) وزیر سلطان سنجر. وی را در سال 538 هَ . ق . سربازان غز در بخارا بقتل رساندند. (تاریخ بخارا ص 30). و نیز رجوع ...
حسنک وزیر. [ ح َ س َ ن َ ک ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد میکالی و حسنک میکال شود.
حسنی وزیر. [ ح َ ی ِ وَ ] (اِخ ) حسین پاشابن عبدالکریم موره وی رومی متخلص به حسنی . مدتی والی بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت .دیوان شعر او تر...
قلعه وزیر. [ ق َ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی خاور قدمگاه موقع جغرافیایی آن دامنه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرستاده ویژه (به انگلیسی: Envoy Extraordinary) و وزیر مختار یا نماینده/فرستاده تام الاختیار (به انگلیسی: Minister Plenipotentiary) که معمولاً به عنوان...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.