اجازه ویرایش برای همه اعضا

عشق

نویسه گردانی: ʽŠQ
این واژه از اساس پارسى است و تازیان (اربان) آن را از واژه ایشکا Ishka (اوستایى: عشق، تمنا- در اوستا "ایشish" : خواستن، تمنا کردن) و یا اَشاک Ashak (پهلوى: اَشا ، راستى ، درستى ، مهر ، محبت) برداشته اند و عاشق و معشوق و عشاق و معاشقه و ... ساخته اند!!!
البته خود تازیان براى این معنا از لفظ "حب" استفاده مى کنند. پس درست است که این واژه را اِشگ Eshg نوشته و بخوانیم. همتایان این واژه در پارسى مهر Mehr ، شیپ Ship (پهلوى: بن کُنشِ شیفتن : عاشق شدن: عشق) ، دُشارْمْDosharm (پهلوى: مهر ، عشق ، محبت، علاقه) ، دُشارمیهْ
Dosharmih (پهلوى: عشق، مهر، علاقه) ، دُشَکیهْ Doshakih (پهلوى: عشق، علاقه، دوستى) ، دُشِش Doshesh ( پهلوى: شرح عشق ، عاشقى- در پهلوى دُشیدن (عاشق شدن، دوست داشتن، علاقه داشتن) ، کامیهْ Kamih (پهلوى: عشق، میل قلبى) ، زُش (پهلوى: (دراوستا: زوش) : عشق ، علاقه
، دوستدارى) شیفتگىShiftegi ، والگى valegi ، شیدایى Sheydayi ، دلدادگىDeldadegi ، دوستدارىDustdari و ...
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 214 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فره...
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی ، در کنار راه آهن ، کرسی ترکمنستان . این ش...
عشق آمیز. [ ع ِ ] (ن مف ) آمیخته به عشق : در اثنای رقعه کلمات دلاویز و سخنان عشق آمیز درج کرد. (سندبادنامه ص 103).
عشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندان...
عشق باره . [ ع ِ رَ / رِ ](ص مرکب ) کسی که عشق را دوست دارد. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). عشق پرداز. (از آنندراج ) : دلی که عشق نبازد ز ...
عشق بازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی . غَزَل . (منتهی الارب ). عشق ورزی . معاشقه . مغازله . تصابی . مهرورزی : عشقبازی کن و سیکی خو...
عشق پاک . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ) عشقی که آلوده به خواهشهای جسمانی نباشد. عشق افلاطونی . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاکبازی . رجوع به عشق ...
عشق خدا. [ ع ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلاسفه ومتصوفه ، عشق به حق تعالی است . (فرهنگ فارسی معین ).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است: شِرینگارین (سنسکریت: شْرینگارین) ایسم کَتومایی/ایسم کَتومِشی (پارسی نو)
چرا نماد عشق، قلبی است که تیری از میان آن گذشته است؟ این موضوع در افسانه های هند باستان آمده و در نوشته های سنسکریت، واژه ی ایوگمه صره áyugma-śara به ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.