اجازه ویرایش برای همه اعضا

مدنی

نویسه گردانی: MDNY
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش تازى (اربى) ست ولى سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى مدینة را تازیان (اربان) از واژه مَدینا/مُدینا/مَدینک Madina/Modina/Madinak در پهلوى به معناى شهر ، شهرستان برداشته و معرب ساخته اند و سپس مدینة ، مدائن ، مدنیة ، مدنىّ ،
تمدن ، متمدن و ... را ساخته اند!!!! همتاى پارسى واژه مدنى در پارسى این است: شَتْریک Shatrik (پهلوى: شهرى، مدنى)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علوی مدنی . [ ع َ ل َ ی ِ م َ دَ ] (اِخ ) یکی از مردم مدینه به عهد الحاکم بامر اﷲ اسماعیلی ، ششمین خلیفه ٔ بنی فاطمه ٔ مغرب بود. و داستان او ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علیخان مدنی . [ ع َ ن ِ م َ دَ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اﷲبن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی دشتکی...
ابوحفص مدنی . [ اَ ح َ ص ِ م َ دَ ] (اِخ ) تابعی است . او از ابن عباس و قیس بن حاجب از وی روایت کند.
ابوداود مدنی . [ اَ وو دِ م َ دَ ] (اِخ ) او از ابن عمر و از او عبدالرحمن بن ابی القاسم روایت کند.
ابوجعفر مدنی . [ اَ ج َ ف َ رِ م َ دَ ] (اِخ ) یزیدبن القعقاع ، مولی عبداﷲبن عیاش بن ابی ربیعه . روایت از ابوهریره و ابن عمر و غیر آن دو آرد و...
ابن خضر مدنی . [ اِ ن ُ خ ِ رِ م َ دَ ](اِخ ) محمد امین بن ابی بکربن خضر المدنی . مولد و منشاء او شهر مدینه ٔ طیبه است . او راست : کتاب طبقات الح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.