اجازه ویرایش برای همه اعضا

حرام

نویسه گردانی: ḤRʼM
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَرُبا Aroba (پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرمجاز) ، اَنِخْوَردار Anexvardar (پهلوى: خوردنى حرام ، آنچه خوردنش شرعاً حرام است) ، اَرواک Aravak (پهلوى: حرام ، غیرمجاز ، ناروا) ، اَشایست Ashayest (پهلوى:
حرام ، ناشایست و ناروا ، نابجا) ، اَپیدات Apidat (پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرشرعى) ، اَداد Adad (پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرقانونى) ، کِرینیک Kerinik (پهلوى: تحریم شده ، حرام )، اَرُبایى Arobayi (پهلوى: اَرُباییهْ : حرمت ، حرامیت ، عدم مشروعیت) اَنِخْوَردارى
Anexvardari (پهلوى: اَنِخْورداریهْ : حرمت خوردنى ها ، شرعاً حرام بودن یک خوردنى) اَرُواکى Arovaki (پهلوى: اَرُواکیهْ : حرمت ، ناروایى ، حرامى ، ممنوعیت ، عدم مشروعیت) اَپیداتى Apidati (پهلوى: اَپیداتیهْ : حرمت ، ممنوعیت ، عدم مشروعیت و قانونیت) اَدادى Adadi
(پهلوى: اَدادیهْ : حرامیت ، حرمت ، عدم مشروعیت) در پهلوى کِرینیدن Kerinidan (پهلوى: کِرینیتن: تحریم کردن ، حرام کردن اَرُواکینیدن Arovakinidan (پهلوى: اَرُواکینیتن: تحریم کردن، غیرمجاز اعلام کردن، ناروا دانستن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
حرام نمکی . [ ح َ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) ناسپاسی . نمک ناشناسی . نمک نشناسی . کافری . کافرنعمتی . نمک کوری . کفران : او را در قلعه راه بداد و حرا...
حرام گوشت . [ ح َ ] (ص مرکب ) حیوان بحری یا بری از چرنده و پرنده که خوردن گوشت آن در شرع روا نبود. جانور که خوردن گوشت آن حلال و مباح ...
حرام روزی . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی : می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی . نظامی (الحاقی )....
حرام شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلف شدن . از حیز انتفاع افتادن . نفله شدن . بی فایده شدن . بی نتیجه از میان رفتن . || ممنوع و محظور شدن...
اشهر حرام . [ اَ هَُ رِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چهار ماهی که در آنها عرب جنگ را حرام میشمرد و آنها عبارتند از: ذیقعده ، ذیحجه ، محرم و رج...
بیت حرام . [ ب َ / ب ِ ت ِ ح َ ] (اِخ ) بیت اﷲ. رجوع به بیت اﷲ شود. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل انسان کامل که بر غیر ذات یگانه ٔ بیچون حر...
حرام توشه . [ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) حرام خوار. نمکحرام . (غیاث ). || دشنامی است ، یعنی کسی که از قوت حرام و غیرمشروع پرورش یافته باشد.
حرام خوار. [ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) حرام خور : علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند. (قصص الانبیاء جویری ص 13).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حرام خواری . [ ح َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوار. عمل حرام خوردن : روبهان از حرام خواری گرگ کآفتی بود سهمناک و بزرگ . نظامی (هفت پیک...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.