اجازه ویرایش برای همه اعضا

کمال

نویسه گردانی: KMAL
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: این واژه تازى (اربى) است و برابر پارسى آن اینهاست: اُسپورى Ospuri (پهلوى: کمال ، تمامیت ، غایتمندى- در پهلوى اُسپوردن Ospurdan : کامل-تکمیل-تمام-مرتب کردن ، به کمال رساندن) ، اُسپوریکى Ospuriki :پهلوى:تمامیت،
کاملیت، جامعیت) ، در پهلوى اَکایى (اَکاییهْ) Akayi : کاملیت ، کمال ، تمامیت - اَکایش Akayesh (پهلوى: اَکاییشْنْ : تکمیل ، تتمیم - اَکایشنیک Akayeshnik : پهلوى : مکمل ، متمم ) ، بَوِندى/ بَوَندَکى Bavendi/Bavandaki (پهلوى: تمامیت، کمال، کاملیت -در پهلوى: بَوِندیدنBavendidan
: تکمیل-تمام-کامل کردن ) ، بوندگى Bundegi (پهلوى: کاملیت ، تمامیت ، کمال) ، پادیساریکى Padisariki (پهلوى: مکملیّت ، کمال ، مُتمّمیت ) ، پرداچى Pardachi (پهلوى: تمامیت ، کمال، و ...) ، پَساختى Pasaxti (پهلوى: کمال ، تمامیت -٢: موافقت، مطابقت-٣: اختلاط ، تلفیق
و ..) در پهلوى تونایى Tunayi (توناییهْ) : کاملیت ، کمال ، تمامیت - تونایش Tunayesh (توناییشْنْ : تکمیل ، تتمیم ، کامل سازى) ، دیرانایى Diranayi (پهلوى: کاملیت، تمامیت ، وسعت ، کمال ) ، در پهلوى اُسپوریهیدن Ospurihidan (سْپورّیهیتن) : تکمیل-تتمیم کردن - کمال
بخشیدن - به کمال-غایت رساندن ، پارُنى Paroni (پهلوى : کاملیت ، جامعیت ، اصلحیت، کمال) ، ویسپورى Vispuri (پهلوى: کاملیت ، تمامیت ، جامعیت، کمال) ، آرَستگى Arastegi (پارسى درى ، کاملى ، مقدوریا ، کمال) ، پُروندى Porvandi (پارسى-پهلوى: کمال ، تفصیل ، تبسیط) ،
رساوندى Rasavandi (پارسى: کاملیت ، رسندگى ، غایت رَسى ، کمال ) ، اَپیکاستى Apikasti (پهلوى: بى کاستى بودن ، کاملیت ، تمام و کمال بودن) ، بى آکى Bi-aki (پارسى-پهلوى: بى عیبى ، کمال ، Perfectness )
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
کمال خجندی . [ ک َ ل ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به کمال الدین خجندی شود.
تمام و کمال . [ ت َ م ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تمام کمال . تمام و کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قرض خود را تمام و کمال پرداخت ....
حسن بک کمال . [ ح َ س َ ب َ ک َ ] (اِخ ) ابن احمد کمال پاشا. مشهور، در پزشکی قدیم و جدید تألیفها دارد. (معجم المطبوعات ).
کمال سمنانی . [ ک َ ل ِ س ِ ] (اِخ ) استاد امام فخرالدین رازی و از افاضل زمان اوست . (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 315).
کمال اقلیدی . [ ک َ ل ِ اِ ] (اِخ ) از پیشوایان فرقه ٔ حروفیه بود که در زمان شاه عباس اول صفوی در راه خراسان با جمعی دیگر بقتل رسید. (از ...
کمال بخشیدن . [ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن : ناقص محتاج را کمال که بخشدجز گهر بی نیاز ساکن کامل .ناصرخسرو.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حس برتری داشتن بردیگران، مباهات کردن،
رودخانه کمال . [ ن َ / ن ِ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه از شهرستان جیرفت واقع در 40هزارگزی جنوب ساردوئیه و 22هزارگ...
کمال اصفهانی . [ ک َ ل ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به کمال الدین اسماعیل شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.