سفره
نویسه گردانی:
SFRH
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) از واژه پهلوى اِسْتَفْرْ Stafr (:خوان ، سفره) برداشته و معرب نموده و گفته اند: السُفرة !!! و این واژه به پارسى بازآمده و گفته ایم سفره Sofreh ، همتاى این واژه در پارسى اینهاست: خان/خوان Xan (پهلوى: خْوان
Xvan : سفره ، خوان ) ،
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
سفره پرداز. [ س ُ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) شخص بسیارخوار که سفره را از خوردنی خالی کند. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 63) : سفره پردازلبلبوخ...
سفره نهادن . [ س ُ رَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) سفره گستردن . خوان نهادن . طعام خورانیدن : سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم سفره اگر نمی نهی...
سفره ٔ فصاحت . [ س ُ رَ / رِ ی ِف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زبان فصیح و تصنیفات و تألیفات . (برهان ) (بهارعجم ) (آنندراج ).
نمک ماده ای معدنی است که عمدتاً از سدیم و کلر ساخته شده، و از مهمترین املاحی است که در خوراک روزانه انسانها به کار میرود. به نمک خوراکی در شیمی سدی...
سفره آب زیرزمینی یا آبخوان به لایه یا منطقه قابل نفوذی در زیر سطح زمین گفته میشود که آب در آن میتواند جریان یابد. آبخوان همچنین باید قابلیت آبدهی خو...
صفرة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) یک بار گرسنه شدن . (منتهی الارب ).
صفرة. [ ص َ رَ ] (اِخ ) حفصی گوید: موضعی است به یمامة. (معجم البلدان ).
صفرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) صفرت . زردی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق ع...
ابن ابی صفره . [ اِن ُ اَ ص ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به مهلب بن ابی صفره شود.