اجازه ویرایش برای همه اعضا

شخ

نویسه گردانی: ŠḴ
شخšax معنی ۱. تیغ کوه؛ سرکوه. ۲. زمین سخت و ناهموار: ◻︎ میوه‌ها سر در کشند از شدّت گرما به ‌شاخ / ماهیان بیرون فتند از جوشش دریا به شخ (انوری: ۵۸۲). ۳. (صفت) محکم؛ استوار: کمان شخ. شق . [ ش َ ] (ص ) (اصطلاح عامیانه ) مصحف شخ . مغلوط شخ . راست و دراز. راست و سخت : شق و رق . شق شدن . شق کردن . ایستاده و سخت . (یادداشت مؤلف ). راست ِ دراز. (ناظم الاطباء). شَخ : به معنی سفت و به معنی نعوظ/ناعظ برای مثال عضلات​ شخ شده یعنی عضلات سفت شده. لهجه پارسی غور
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شخ و رخ . [ ش َخ خ ُ رَخ خ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه از اتباع و عوام شق و رق گویند. (یادداشت مؤلف ). آخته . آخته قامت . مقابل ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.