اجازه ویرایش برای همه اعضا

صلح

نویسه گردانی: ṢLḤ
جنگزدایش { زبر "ج" ، پیش "ز" }
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صلح دادن . [ ص ُ دَ ] (مص مرکب ) آشتی دادن . دو قوم یا دو کس را از ستیزه و نزاع به آشتی و سازش درآوردن . رجوع به صلح شود.
صلح جستن . [ ص ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب )آشتی خواستن . صلح طلبیدن . سازش خواستن : هرکه با دشمنان بجوید صلح سر آزار دوستان دارد. سعدی .رجوع به ص...
صلح آبادو. [ ص ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قهاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان ، واقع در 15هزارگزی خاور صیدآباد 1هزارگزی ایستگاه سرخده . جلگه ،...
صلح کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )آشتی کردن . سازش کردن . مصالحه . مسالمة : ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای صلح کردیم که ما را سر پیکار تو...
حاکم صلح . [ ک ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ فقیه . || داوربخش . امین صلح . رجوع به محکمه ٔ صلح و آئین دادرسی تألیف متین دفتری ...
خلاف صلح . [ خ ِ / خ َ ف ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف آشتی و عهد و پیمان . (ناظم الاطباء).
صلح و صفا. [ ص ُ ح ُ ص َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آشتی کردن . صلح کردن . سازش کردن . رجوع به صلح شود.
صلح دارکلا. [ ص َ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی ازبخش بندپی شهرستان بابل ، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بابل و 6هزارگزی جنوب شوسه ٔ بابل به آمل . ...
صلح دارکلا. [ ص َ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 16هزارگزی شمالی شاهی و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ شاهی ب...
صلح خواستن . [ ص ُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) آشتی طلبیدن . سازش جستن : صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترادر قفا عیب کند در نظرش تحسین کن ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.