اجازه ویرایش برای همه اعضا

لکه

نویسه گردانی: LKH
لکه ( لُ کَّ ه) به معنی برآمدگی و غده غدد لهجه پارسی غور
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لکه دار کردن . [ ل َک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لکه دار کردن نام و ناموس و عرض و جز آن از کسی ؛ تهمتی بر او نهادن . زشت گردانیدن .
لکه گیری کردن . [ ل َک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به لکه گیری شود.
لکح . [ ل َ ] (ع مص ) به مشت زدن کسی را. زدن کسی را شبیه به زَدِ مشت . (منتهی الارب ). زدن شبیه به زَدِ وَکْز. (از اقرب الموارد).
لکة. [ ل ُک ْ ک َ ] (ع اِ)لک . لاک . و رجوع به لک شود: اللکة و اللک عصارته (عصارةاللک ) التی یصبغ بها. (المعرب جوالیقی ص 300 ح ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.