اجازه ویرایش برای همه اعضا

سلطان

نویسه گردانی: SLṬAN
از ریشه ی سلط (پادشاه کردن یا شدن)، سلطه (چیرگی). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَخشید axshid (سغدی) اخشاون axshAvan (سغدی) گاهدار gAhdAr (مانوی) شاه shAh، پادشاه pAdshAâh خدیش xodish، (دری) خدیور xedivar (دری) شهریار (دری) *** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سلطان خلیل . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) از سلاطین دوره ٔ گورکانی فرزند حسن بیگ از 872 تا 882 هَ . ق . حکومت کرده . (تاریخ کرمان ص 436).
سلطان جنید. [ س ُ ج ُ ن َ ] (اِخ ) از دودمان صفوی و جد شاه اسماعیل صفوی میباشد. رجوع به صفوی و صفویه شود.
سلطان حسین . [ س ُح ُ س َ ] (اِخ ) ابن منصور بایقرا... وی در دربار هرات یکی از درخشانترین مراکز ادب و هنر و علم در مملکت ایران بشمار میرود. ب...
سلطان حسین . [ س ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) صفوی رجوع به حسین صفوی شود.
سلطان حیدر. [ س ُ ح َ دَ ] (اِخ ) شیخ حیدر مثل پدرش جنید دارای مقام و اهمیت خاص بوده زیرا مقام پدر به او رسیده ومورد توجه صوفیان قرار گرف...
سلطان سالم . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابومحمد سالم بن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی صاحب ظفار وی از آخرین پادشاهان حبوضی است پس از وی ملک به خان...
سلطان سلیم . [ س ُ س َ ] (اِخ ) از پادشاهان عثمانی که از 1512 تا 1520 م . سلطنت کرده ، و مدت سلطنت وی 8 سال و 8 ماه و 8 روز بوده است . وی ...
سلطان مهره . [ س ُ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خم آهن . (بحر الجواهر).
سلطان شهید. [ س ُ ن ِش َ ] (اِخ ) لقب سلطان مسعود غزنوی : هیچ پادشاه بر غورچیان مستولی نشده که سلطان شهید مسعود. (تاریخ بیهقی ). بسر تاری...
سلطان سنجر.[ س ُ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه سلجوقی از پادشاهان سلجوقی است . رجوع به سلجوق و سلاجقه و سلجوقیان شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۹ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.