اجازه ویرایش برای همه اعضا

ولی

نویسه گردانی: WLY
ولی: واژه‌ای فارسی و از ولیکن عربی گرفته نشده؛ بلکه اصل آن، وبیک بوده که در گذر زمان، ولیک و سپس ولی شده است. (دستور تاریخی زبان فارسی دکتر خانلری) این واژه همتای پارسی برای اما می باشد که عربی است. ولی (سرپرست): همتای پارسی این واژه در زبان سغدی این است: سرژیک saržik (سغدی: sarcik)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شاه ولی بر. [ وَ ب َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور مرکب از 500 خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
قشلاق ولی ا. [ ق ِ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند واقع در 25 هزارگزی شمال باختری نهاوند و 6 هزارگزی شمال راه ...
یا ولی اللهی . [ وَ لی یُل ْ لا هی ] (ص نسبی ) در تداول عامیانه ، فرنی فروش . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ولی گرداندن . [ وَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ولی گردانیدن . ولی کردن . || ولی عهد کردن . جانشین ساختن : چون الب ارسلان ... کشته شد... پیش از واق...
ولی محمدبازار. [ وَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار در چهارکیلومتری باختری دشتیاری شهرستان چ...
قلعه کافه ولی . [ ق َ ع َ ف َ ؟ ] (اِخ ) یکی از دههای عمده ٔ کوهساراست . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 115).
ولی دشت بیاضی .[ وَ ی ِ دَ ت ِ ب َ ] (اِخ ) وی از شعرای معروف توابع قاین است ، و مولد وی به سبب سپیدی خاکش دشت بیاض نامیده شده است . در غ...
شاه نعمةاﷲ ولی . [ ن ِ م َ تُل ْ لاَ هَِ وَ ] (اِخ ) عارف و شاعر معروف قرن هشتم و نهم ، متوفی بسال 834 هَ . ق . رجوع به نعمةاﷲ ولی شود.
کلاته حاجی ولی . [ ک َت ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. محلی جلگه ای و سردسیر است باسکنه ٔ 509 تن . آب آن...
خواجه ولی سفلی . [ خوا /خا ج َ / ج ِ وَ ی ِ س ُ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران . این دهکده در جلگه قرار د...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.