اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیره رایی

نویسه گردانی: ḴYRH RʼYY
خیره رایی . [رَ / رِ ] (حامص مرکب ) استبداد. لجاجت :
چهار است آهوی شه آشکار
که شه را نباشد بترزین چهار
یکی خیره رایی دگر بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی .

اسدی .


من از هر دیاری همی تازم اینجا
نه از تنگدستی هم از خیره رایی .

قطران .


|| پریشان فکری . سست رایی :
سنگ در دست و مار بر سر سنگ
خیره رایی بود قیاس و درنگ .

سعدی (گلستان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.