اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لاس

نویسه گردانی: LAS
لاس . (ص ) ماده ٔ هر حیوان عموماً و ماده ٔ سگ خصوصاً. (برهان ). آن را لاچ نیز گویند. (آنندراج ). اُنثی . مقابل نر. لاج . ماده .
- سگ لاس و گربه ٔ لاس ؛ ماده سگ و ماده گربه ٔ به گشن آمده . گشنخواه شده . بفحل آمده . مست .
- مثل سگ لاس ؛ سخت متملق .
|| (اِ) کام . کم ، مقابل زبانه .
- نر و لاس ؛ در اصطلاح نجاران و آهنگران ، دو چوب یا آهن یا سنگ و امثال آن را که در نجاری و فلزکاری یا حجاری طوری قرار دهند که دندانه های یکی در فرورفتگی های دیگری جای گیرد آن را که در دیگری فرورفته نر و زبانه و دیگری را لاس و کُم گویند.
- نر و لاس کردن ؛ جای دادن قسمتهای برآمده ٔ چوبی یا فلزی در فرورفتگیهای چوب یا فلّز دیگر.
|| دست بازی . ملاعبه . (و با فعل زدن صرف شود). || ابریشم فرومایه . ۞ قز. جنسی از ابریشم . ابریشم پاک نکرده . ابریشمی که کرم کناغ آن را سوراخ کرده و بیرون آمده باشد. (برهان ). ابریشم دغل و ناپاک . (صحاح الفرس ) :
بباف اگر بتوانی ز علم سقلاطون
که علم منطق ابریشم است پاک از لاس .

ناصرخسرو.


بر زر مدح نفکنم حملان
دیبه نظم را نبافم لاس .

مسعودسعد.


چو رومی گوید از پوشش نپوشم
بجز ابریشمین پاک بی لاس
برهنه زنگی بیغم برافسوس
همی گوید چه گردی گرد کرباس .

سنائی .


پیچ پیچ است و بد درون و دغل
راست گوئی کلابه ٔ لاس است .

اثیر اخسیکتی .


از چه خیزد در سخن حشو، از خطابینی طبع
وز چه روید پُرز بر جامه ۞ ز ناجنسی لاس .

انوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
زیه لاس . [ ی ِ ] (اِخ ) پادشاه مملکت بی تی نیه که پس از تجزیه ٔ امپراطوری اسکندرتأسیس یافته بود و در سالهای 250 - 229 ق . م . سلطنت کرد. ...
نر و لاس . [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) بندگشاد. کام و زبانه . (یادداشت مؤلف ).- نر و لاس شدن ؛ جفت گیری کردن . (یادداشت مؤلف ).
بابی لاس . (اِخ ) ۞ (سَن ) اسقف آنتیوش ۞ ،جانشین زبن ۞ بحدود قرن سوم م . وی رنج شهادت را بهنگام زجر دس ۞ بجان خرید. ذکران وی در 2...
لاس زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) به نظر ریبه در کسی دیدن . ملامسه کردن و دست بازی کردن . ملاعبه کردن به ریبه . رجوع به لاس شود.
لاس کازه . [ زِ ] (اِخ ) ۞ امانوئل ، کنت دو. مورخ فرانسوی . مولد قصر لاس کازس (هُت گارُن ). وی با ناپلئون بناپارت هنگام تبعید به سنت هلن ...
لاس نافاس . (اِخ ) مؤلف حلل السندسیة آرد: فی بنبلونة کنیسة کبری بدأببنائها کارلس الثالث ملک نبارة سنة 1397، و فی الزاویة الجنوبیةالغربیة من ...
لاس کازاس . (اِخ ) ۞ بارتلمه . کشیش بزرگ اسپانیولی . مولد اشبیلیة (1476 -1566 م .).
چم لاس آباد.[ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 5 ص 262).
لاث . (ع ص ) نبات لاث ؛ گیاه درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
لعس . [ ل َ ] (ع مص ) گزیدن به دندان . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.