اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منتصر

نویسه گردانی: MNTṢR
منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) رجوع به منتصر عباسی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) دادستاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیروز و غالب و چیره بر دشمن . || آزادشده و آنک...
منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) رجوع به اسماعیل بن نوح شود.
منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) بیست و دومین از امرای بنی مرین در مراکش (786 - 788 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
منتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) الکومی . رجوع به یوسف بن محمد المستنصر (یا المنتصر) شود.
منتصر عباسی . [ م ُ ت َ ص ِ رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن جعفر المتوکل . یازدهمین خلیفه ٔ عباسی که پس از کشتن پدر، شش ماه بیش خلافت نک...
منتصر سامانی . [ م ُ ت َ ص ِ رِ ] (اِخ ) رجوع به اسماعیل بن نوح شود.
علی آباد منتصر. [ ع َ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری ورامین و...
حسین آباد منتصر. [ ح ُ س ِ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین...
منتثر. [م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) پراکنده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منتشر و پراکنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بینی افشاننده ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.