اجازه ویرایش برای همه اعضا

مشاور

نویسه گردانی: MŠAWR
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: اوسکاردار Uskardar (پهلوى: مشاور ، مستشار - در پهلوى اوسکاردن Uskardan : شور-مشورت-مشاوره-رایزنى-هم اندیشى کردن، بحث-مباحثه کردن) ، اوسکارِش Uskaresh پهلوى : اوسکاریشْنْ : مشاوره ، مشورت ، هم اندیشى)
، پهیکاردار Pahikardar (پهلوى: مشاور ، مستشار - پَهیکار Pahikar :پهلوى: رایزنى-مشورت-شور-مشاوره ، در پهلوى پَهیکاردن Pahikardan : مشورت-مشاوره-همفکرى-استشاره کردن - ادعا-استدعا-تقاضا-درخواست کردن) ، سوبار Sobar (پهلوى: مشاور ، مستشار - در پهلوى سوبارش Sobaresh
(پهلوى: سُباریشْنْ : مشاوره ، مشورت - در پهلوى سُباریدن(سباریتن) : مشورت-مشاوره-استشاره کردن ) ، همپورس Hampurs (پهلوى: مشاور ، مشورتگر - همپورسى Hampursi :پهلوى: مشورت ، رایزنى ، هم اندیشى - در پهلوى همپورسیدن Hampursidan : مشورت-هم اندیشى کردن ) رایزن Rayzan
، سِگال Segal (پهلوى: مشاور ، مستشار ، متفکر ، اندیشگر - سگالش Segalesh :پهلوى: سِگالیشْنْ : مشورت، مشاوره ، چاره جویى- در پهلوى سِگالیدن Segalidan : مشورت-هم اندیشى کردن ، تفکر کردن ) ، کنکاشدار Kankashdar (پهلوى: مشاور ، مستشار ، جستجوگر - کَنکاش Kankash
:پهلوى: مشورت،شور ، تفحص-جستجو- در پهلوى: کنکاشیدنKankashidan : مشورت-رایزنى-تفحص-جستجو کردن)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مشاور. [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مَشارة، به معنی یک کرد زمین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).ج ِ مشارة و مشور. (ناظم الاطباء). مشاویر. (منتهی الارب )...
مشاور. [ م ُ وِ ] (ع ص ) کنکاش کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پنددهنده و پندگوینده . (از ناظم الاطباء). رأی زنن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مشعور. [ م َ ] (ع مص ) دانستن و دریافتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مشعوراء. مشعورة. رجوع به شعر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.