اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هوی

نویسه گردانی: HWY
هوی . (اِ) ترس و بیم . (آنندراج ) (برهان ). || کلمه ٔ افسوس است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باد سرد. آه :
همه چشم پر آب و دل پر ز هوی
به طوس سپهبد نمودند روی .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هوی . (اِ صوت ) حکایت صوت گفتن . آواز برآوردن با تفوه به کلمه ٔ هو. مجازاً بانگ و آواز و فریاد : جهان پر مشک و عنبر شد ز مویش هوا پر دود و آذر ...
هوی . [ هََ ] (ع ص ) هَو. دوست دارنده . (منتهی الارب ). صاحب هوی . (اقرب الموارد). مؤنث آن هویة است . (اقرب الموارد).
هوی . [ هََ وا ] (ع مص ) دوست داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (اقرب الموارد). || (اِ) خواست و عشق در خیر باشد یا د...
هوی . [ هََ ی وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . || بانگ و فریاد. || (مص ) از بالابه زیر افتادن یا هوی به فتح بالا برآمدن و به ضم فرودافتا...
هوی . [ هَُ وی ی ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد. || (مص ) فرودآمدن عقاب بر شکار و جز آن . (منتهی ...
هوی . [ هَِ وا ] (ع مص ) پیش آوردن و نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). هِواء. (اقرب الموارد). گویند: الهواء و اللواء؛ أی ان تقبل بالشی ٔ و تدبر...
هوی گنس . [ گ ِ ] (اِخ ) ۞ کریستیان . از علمای بزرگ ریاضی و منجمین مشهور عالم است . وی در سال 1629 م . در شهرلاهه پایتخت هلند به دنیا آمد. ...
های هوی . (اِ صوت ) به معنی هایاهوی است که شور و غوغای میزبانی و عروسی باشد. (برهان ). شور و غوغای اهل طرب . (ناظم الاطباء). در ترکی «های ...
های و هوی . [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب )های هوی . هایاهوی . شور و غوغای اهل طرب : خوشا هایی ز حق وز بنده هویی میان بنده و حق های و...
هوی و های . [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) های و هوی . جار و جنجال . مشغله . بانگ و فریاد. هلانوش . هیابانگ .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.