اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برسان

نویسه گردانی: BRSAN
برسان . [ب َ ن ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ، ادات تشبیه ) مانند. بمانند. مثل . همچون . بسان . (یادداشت مؤلف ) :
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ برسان زغن .

رودکی .


غریوی برآوردبرسان شیر
بسی دشمن آورد چون گور زیر.

دقیقی .


رخش گشت از اندوه برسان قیر
چنان شد کجا خسته گردد به تیر.

فردوسی .


دلیری که بدنام او اشکبوس
همی برخروشید برسان کوس .

فردوسی .


هیونی فرستاد برسان باد
برآمد برفور فوران نژاد.

فردوسی .


اندر سفری دایم برسان قمر لیکن
هم دست سفر داری هم روی قمر داری .

فرخی .


گر کسی گوید که در گیتی کسی برسان اوست
گر همه پیغمبری باشد بود یافه درای .

منوچهری .


چنین آفاق پر ز آیات حکمت
نبشته سر بسر برسان دفتر.

ناصرخسرو.


نگین و تیغ و تاج و تخت و ملک و گنج با لشکر
همه برسان فرزندند و سلطانشان پدر بر سر.
(یادداشت مؤلف از ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
برسان . [ ب َ ] (اِ) دوشاب خوشبوی . (شرفنامه ٔ منیری ). دوشب سیاه رنگ خوشبوی . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). || مطلق امّت ا...
برسان . [ ب ُ ] (اِ) اژدها. (برهان ) (ناظم الاطباء). اژدر. اژدرها. ثعبان . تنین .
برثان . [ ب ِ ] (ع اِ) داغی است شتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
برثان . [ ب َ ] (اِخ ) وادیی است درراه رسول خدا صلوات اﷲعلیه بسوی بدر. (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.