اجازه ویرایش برای همه اعضا

پوپولیسم

نویسه گردانی: PWPWLYSM
پوپولیسم «populism» آموزه و فلسفه ای است در طرفداری از حقوق و علایق مردم در برابر گروه نابغه و نخبه . از منظر تاریخچه ، نظریه پوپولیسم برآرای هربرت شیلر و براین فرض اولیه استوار است که عامه مردم را افرادی نا آگاه، منفعل و ضعیف می پندارد. تاریخچه آنرا به اواسط قرن نوزدهم و به جنبشهای مختلفی که در سرزمینهایی مثل شوروی سابق بوقوع پیوسته است ، می رسانند.
در پاره ای دیگر از فرهنگها و مصطلحات سیاسی از پوپولیسم تعاریف گوناگونی شده و هرکدام از نویسندگان ریشه پیدایش این مرام را به نقطه ای معطوف می دارندکه اکثراً با یکدیگر متفاوت هستند. برخی آنرا در امتداد بلشواسیم دانسته ، عده ای خاستگاه آنرا شوروی قلمداد کرده و بعضی هم آنرا به ایالات متحده امریکا نسبت داده اند. اما آنچه از محتوای این تعاریف می توان بیان داشت. آنست که در همه این تعاریف بیان شده از این جنبش عام گرایی جز اصول اولیه و مبنایی این حرکت می باشد حتی آنجایی که از پوپولیسم اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و... هم حرفی به میان می آید این وجه لا تغییر می باشد. مثلاً در این تعریف بلشواسیم و مارکسیسم را در ادامه پوپولیسم دانسته و بیان می دارد پوپولیسم به معنای مردم باوری است. به اینکه هدف های سیاسی را باید براساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پیش برد وخواست مردم عین حق و اخلاق است. به عبارت دیگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق می باشد. که در واقع پوپولیسم ترکیبی از بلشواسیم و مارکسیسم است.[1] حال بر مبنای تعریف فوق این سوال مطرح است که مراد از مردم چه قسمی از جامعه هستند. آیا منظور از مردم عامه اجتماع می باشند یا مقصود گروه نخبه و در واقع الیت اجتماع را هم شامل می شود؟ از بیان ظاهری این تعریف چنان پیداست که واقعاً پوپولیستها گروه های دموکراتیکی هستند که به جد خواهان دمکراسی در معنی واقعی آن می باشند. آنجا که می گویند خواست همه مردم همان حق و اخلاق می باشد. این عین دمکراسی است. اما واقعیت چیز دیگری است پوپولیسم نه تنها عین دمکراسی نیست بلکه با رواج آن در یک اجتماع وبخاطر عدم دست یابی به نتایج مطلوبی که بواسطه شعارهای آرامان گرایانه و برخورد ساده انگارانه با مسایل یک کشور و تبدیل کردن فرصتها به بحرانها و به چالش کشاندن اقتصاد، سیاست ، فرهنگ و... چه در عرصه داخلی و چه در نظام بین المللی بتدریج به سمت دیکتاتوری گرایش پیدا می کند. نتیجه در پیش گرفتن سیاستهای پوپولیستی در اجتماع ، باعث ایجاد بدبینی ، روحیه یاس و ناامیدی، ورشکستگی سیاسی و اقتصادی در جامعه می شود. مردمی که همیشه و همه جا دولتمردان صحبت از خواسته های به حق آنان می کنند و درسخنرانی ها و میتینگ های سیاسی به میان آنها می روند و وانمود می کنند که گویی این خود مردم هستند که دولت و نظام سیاسی را هدایت می کنند وقتی می بینند که در عین اینکه در ظاهر و کلام همیشه از آنها مایه گذاشته می شود ولی در عمل جزء چرخه هدایت و تصمیم گیری به حساب نمی آیند و حتی خواسته های آنان نیز برآورده نشده است دچار حالتی سرخورده و بی تفاوت می شوند که این اگر در بدنه جوان و پویایی یک جامعه تغییری یابد آفتی است جبران ناپذیر و مسئولیت آن نیز برعهده کسانی است که همیشه و همه جا همین مردم را شاه بیت شعارهای زیبا اما بی تدبیر خود می کنند .
آنچه که در این نوشتار قصد بیان آنرا داریم بررسی جنبش پوپولیسم بعنوان یک نحله فکری در مجموعه علوم سیاسی و جامعه شناسی می باشد. در این راستا مقاله در دو بخش به توصیف این مقوله می پردازد در ابتدا ضمن اشاره به تعاریف بیان شده ، سعی می گردد به گونه های مختلفی که در این زمینه و در مجموعه تفکرات و ایده های پوپولیستی قابل تعریف می باشند نیز اشاره نمود.
در بخش دوم به تاریخچه پیدایش این جنبش پرداخته می شود و درنهایت ضمن برشمردن ویژگی های نظامهای پوپولیستی به مطالعه موردی از این قبیل نظامها نیز پرداخته می شود.
تعاریف
برمبنای آنچه هریرت شیلر تشریح می کند ، پوپولیسم براین فرض استواراست که عام مردم ، افرادی ناآگاه ، منفعل و فاقد قدرت تشخیص اند ، از دیگر سوی مشخصه یک پوپولیسم را در میل به دیده شدن برای آنانی که بیشتر مجذوب جذابیت بصری مبتنی براحساسات هستند تا تحلیل ذهنی می توان دانست. به بیان دیگر مردم انگیخته گی ارائه تصاویر خوب برای آنانی است که خوب نمی بینند.
از منظری دیگر دکتر سوسن شریعتی پوپولیسم را محصول شرایط خاص اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی می داند و از این رو بیان می دارد که آشفتگی ساختار اجتماعی – اقتصادی ، در قدرت سیاسی حاکم که مدیریت جامعه را برعهده دارد و غفلت گفتمان غایی که شکل گیری فرهنگی و ذهنی یک مای منسجم اجتماعی را میسر می سازد. همدستی این سه وضعیت سلبی زمینه ساز سرزدن یک ایجاب، با نامهای گوناگونی چون انقلاب ، جنبش های اجتماعی ، شورش و خیزشهای توده دار ، پوپو لیسم. [2]
بنابراین پوپولیزم در جوامعی که از نظر قواعد اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی دارای شرایط خاص شده باشند و به نوعی درعین ظاهر منظم از انسجام درونی و کاملی که بایسته آن اجتماع باشد بهره مند نباشند . جرات رشد به خود گرفته و به نمو و ظهور خود می پردازد. که در ادامه این نوشتار هر یک از شرایط فوق که در بالا ذکر آنها رفت به طور اجمال مورد بررسی قرار خواهند گرفت. اما در این جا فقط به بیان دیدگاهها و تعاریفی که از این مقوله شده است اشاره می کنیم.
تاریخچه پیدایش جنبش پوپولیسم
جنبش مردم گرایانه در اواخر قرن نوزدهم در امریکا آغاز شده و ریشه های آن در نارضایتی کشاورزان ، که منجر به مهاجرت آنان گردیده بود. با حرکت مهاجران از مزارع شرقی و مراتعشان باید تغییرات چشمگیری ایجاد می شد. آنها می بایست گونه های جدید کشاورزی را می آموختند.[3]
از این رو آنها ضمن مهاجرت با روشهای جدید کشاورزی آشنا شدند. اینکه چه علتی باعث این اقدام گردید بیشتر معطوف به مسایل اقلیمی است. لذا به خاطر فائق آمدن بر مشکلات خاص آن ناحیه ، که کشاورزان را با مشکل روبرو ساخته بود و به جهت فراگیری روشهای جدید در این زمینه دست به مهاجرت زدند و این اولین گام در جهت تشکیل گروههای اجتماعی گردید که در نهایت به حرکت جنبش پوپولیسم منتج گردید.
برای مبارزه با تنهایی آنها کشاورزان شروع به تاسیس گروههای اجتماعی کردند. آنها می خواستند شبهای شنبه به شهرها بیایند و از غذاهای داغ ، موسیقی ، رقص و گفتگوها استفاده کنند. این گفتگو اغلب به مطرح کردن مشکلاتشان برمی گشت.[4]
چنانچه بیان گردید مباحثی که در این تجمعات شبانه در ابتدا روی می داد بیشتر جنبه صنفی داشته و چنانچه در ادامه خواهیم دید به مرور با پیشرفت وسایل تکنولوژی جدید ، مباحث کم کم جنبه های سیاسی و اقتصادی به خود گرفته و وارد مرحله جدیدی می شد که ضمن ارائه نظریه های نوین خواهان مطالباتی در عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گردند. عواملی از قبیل تنظیمات بازاریابی نامطلوب و قیمتهای حمایتی بالا که قیمت کالاهای تولید شده و مورد نیاز کشاورزان را افزایش می دهد موضوع ثابت گفتگوهای شبانه در میان کشاورزان بود نارضایتی آنان منجر به ایجاد جنبش «Granger » (مزرعه داری) و حامیان کشاورزی و طراحی سازمانی مخفی برای ترویج منافع کشاورزان شد.
آغاز جنبش اجتماعی برای مقابله با تنهایی ، زندگی طاقت فرسای کشاورز و خانواده اش بود و مزرعه داران خیلی زود آنرا به عملی سیاسی تبدیل کردند . بخشی از فعالیت های آنان از گونه خود یاری بود. از جمله چیزهایی به عنوان تقسیم اطلاعات در مورد کشاورزی از طریق آموزش خطرات همکاری برای خرید سیلوها و ماشین آلات، فشار آوردن به گروهایی که عنوان ستمکاران در نظر گرفته می شدند یعنی راه آهنها و بانکها ، اما آنها به دنبال راه حلهای سیاسی نیز بودند. [5]
از طرفی جنبش مزرعه داری معطوف به کشاورزان نبود و در این اثنابه گروهها و دیگر اصناف که با دیدگاه و منافع آنها موافق بودند و از وضعیت موجود ناراضی بودند نیز کمک می کردند و در واقع تعاملی بین جنبش مزرعه داری با سایر گروههای اجتماعی ناراضی پدیدار گردید. این حرکت با توجه به نیاز ورود به مطالبات سیاسی برای آنها اجتناب ناپذیربود. فی الواقع در جهت رسیدن به منافع سیاسی نیاز بود که این گونه تعاملات در سطوح دیگر جامعه ایجاد و برقرار گردد.
مزرعه داران به افراد دیگری که با چنین مشکلاتی مواجه بودند کمک می کردند مانند بازرگانان و تاجران خرد. آنها دست به کار قانون شدند و قوانینی را بدست آوردند که مربوط به عمل یا سطح دولتی در دهه های 80 -1870 بود نهایتاً حدود سال 1890 اینها تا حدودی گروهای منعقد شده در حزب سیاسی ملی را تغییر دادند.
حزب مردمی یا مردم گرایانه باید از دولت مرکزی [فدرال] که اقتدار قانونگذاری برای نظم بخشیدن به تجارت میان ایالتی را داشت کمک می خواستند. آنها وارد سیاستهای زمان روز شدند.[Tim- big ] [6]
بتدریج و ضمن برقراری این گونه ارتباطات شاهدآن هستم که این جنبش به بیان دیدگاه و مطالبات خود درعرصه نظام سیاسی پرداخته و در واقع جامعه سیاسی مدنظر خود را در گفته ها و جلسات و ترسیم می کند. اما باید در نظر داشت از آنجایی که خاستگاه این جنبش بر مبنای مطالبات صنفی طبقه کارگری و کشاورزی بنیان گردید از این رو دچار نوعی ایده آل گرایی یا به دیگر سخن، توهم ایده آلیستی در ترسیم جامعه مطلوب مدنظر خود شدند. و از طرفی دیدگاهی ضد نخبه گرایی را نیز در بطن خود در حال پروراندن بود.
به گونه ای که با تئوری گردش الیت جامعه یا سپردن امور به این بخش از بدنه اجتماع چندان موافق نبودند. دلیل این امر نیز همانطور که بیان گردید وجود نوعی حس حقارت و بردگی بود که در طول زمانها بواسطه طبقه اجتماعی که در آن رشد یافته بودند برآنها تحمیل شده بود و یا لااقل این گونه احساس می کردند. چرا که در واقع نگرش آنها نسبت به گروه الیت جامعه در چهارچوب کشاورز و زمین دار خلاصه می شد. که کشاورز یا کارگر محکوم به تبعیت از زمین دار یا صاحب ملک یا کارخانه دار می گردید. از این رو در باب اداره نظام سیاسی نیز معتقد به حکمرانی افراد مناسب بودند که در واقع از نظر آنها افراد مناسب کسانی جز گروه خودشان نبودند. اقتصاد، سیاست و اجتماع را از دید آرمانی خود ترسیم کرده و در مورد آنها شعارهایی عامه پسند سرداده که گویی همه به این باور رسند که چه بد بودند و هستند حاکمانی که امور به این راحتی و سادگی را برای جامعه خود مشکل ساخته و چه راحت ره یکصد ساله را می توان یک شبه طی نمود.
مردم گرایان جامعه شناسان تمام عیاری نبودند ، اما بسیاری از اهداف آنها شبیه به اهداف جامعه شناسان اروپایی بود که در همان زمان در حال شکل گیری بود. اهداف مردم گرایان شامل منصفانه ترین توزیع در مورد ثروت و سیستم اجتماعی بشر دوستانه بود. آنان آنچه به آن اشاره شد را بعنوان چشم انداز عصر طلایی می دانستند . [Millenniuloutlook ] دیدگاهی آرمانگرایانه به آینده و اغلب افراد مذهبی تندرو بودند. اصلاح گرایان مردم گرا خواهان حکومت افراد مناسب بودند. بسیاری از منافع که مدنظر مردم آنها بود بعنوان تهدیدی برای سیستم اقتصاد بنیادی ایالات متحده امریکا محسوب می شد. اما اقتصاد بازار آزاد همواره بر علیه کشاورزان کار می کرد. اگر وظایف بازار آزاد در مورد قوانین عرضه و تقاضا باشد و عرضه بطور گسترده ایی از تقاضا بیشتر باشد نتایج احتمالاً برای عرضه کنندگان نابود کننده خواهد بود ، در حقیقت این شرایط به ضرر بسیاری از کشاورزان خواهد بود. [7]
جنبش مردم گرایان ، با ترسیم نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی مورد نظر خود در نهایت بعنوان یک گروه سیاسی وارد فضای اجتماعی امریکا گردید و بتدریج با نشر دیدگاه و عقاید خود بطور واقع بعنوان یک نهضت سیاسی- اجتماعی تحول خواه به فعالیت پرداختند. آنها عقاید و نظرانشان را در کتابی با عنوان خط و مشی حزب مردم گرا در سال 1892 تدوین نمودند و بعنوان مانیفیستی از آن پیروی کردند.( The populist party plut form)
این اقدامات و فعالیتها تا جایی ادامه داشت که آنها در سال 1892 James B.weader. را بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده امریکا و از جناح خود انتخاب کردند. گرچه j.B.weader نماینده حزب جمهوری خواه بود ولی جنبش مردم گرا نظرات خود را در امتداد دیدگاه و نظرات وی می دید.
اما مشکلی که در این راستا برای این جنبش دور از احتمال نبود. اینکه اولاً اگرچه موفقیتهایی در این زمینه بدست آوردند ولی از نظر ایجاد یک حزب ملی آنها با مشکل مواجه بودند. از طرفی چنانچه بیان گردید دیدگاه آنها معطوف به طبقه کارگران وکشاورزان بود و تا حدودی موافق با گرایشات کمونیستی در خصوص ایجاد نظام سیاسی- اجتماعی بودند که در نهایت با شناخته شدن کمونیسم در امریکا و رواج موج کمونیسم ستیزی در ایالات متحده این جنبش به دوران افول خود نزدیک می شد شاید علت عمده این تعارض را بتوان در تندروی این حرکت در میان نظرات و دیدگاههایش در امور سیاسی ،اجتماعی و اقتصادی دانست به گونه ای که بسیاری از نظرات آنان تا حدودی نزدیک به کمونیستها و سوسیالیستهای اروپایی بود و این با منطق امریکایی همساز نبود. حزب مردم گرارناکام ماند، آنها در سال 1892 موفق بودند. اما آنها پول کافی ، سازمان منسجم و نامزدهایی نداشتند تا کار خود را تا سال 1894 دنبال کنند. در آن سال کل آراء آنها بیش از 50% بود اما باقی آراء اندکی داشتند. پیوستن به حزب دمکراتیک ظاهراً تنها راه حل بود اما بسیاری از مردم گرایان با این روش موافق نبودند اما در سال 1896 آنها نامزد دمکرات ها [William Jenning ] را برای ریاست جمهوری حمایت کردند. پس عملاً از هدایت حزب صرف نظر کردند. اما اگر چه این حزب باقی نماند. اهدافش زنده ماند. اگر بدقت اهداف ویژه ی خط مشی مردم گرایان در سال 1892 را بررسی کنیم این پیشرفت قابل درک است. در برخی موارد آنها به چیزی که می خواستند نرسیدند. هیچ حزب سیاسی نمی تواند این کار را انجام دهد. اما مردم گرایان چشم انداز امریکا را تغییر دادند. [8]
حزب مردم گرایان امریکا با توجه به موفقیتها و افت و خیزهایی که در عرصه های اقتصادی سیاسی اجتماعی متحمل گردید ، نتوانست بصورت منسجم و در قالب حزبی ملی در کنار دو حزب پرقدرت در ایالات متحده یعنی جمهوری خواه و دمکرات به حیات سیاسی خود ادامه دهد. تا جایی که فقط تفکرات و نظرات آنان توانست آنهم تا مدتی در فضای اجتماعی امریکا ادامه یابد اما اگرچه در امریکا دوامی نیافت ولی این گونه تفکرات و سیاستها که در اصل از همان منش مردم گرایان منبعث می شود در برخی از کشورهای جهان سوم و بعضی دول امریکایی در صورت گوناگون آن اعم از فرهنگی سیاسی ، اقتصادی به چشم می خورد.
زمینه های بروز عوامگرایی
در این بخش از نوشتار ، در خصوص چگونگی ایجاد زمینه ها و در واقع بنیه وجودی تفکر و اعمال پوپولیستی مورد بررسی قرار می گیرد. در این زمینه این سوال وجود دارد که گرایشات پوپولیستی در چه جوامعی رشد می کنند. چه شرایطی نیاز است تا زمینه را برای ایجاد و رواج این نوع نگرش در جامعه ، مهیا سازد.
فرضیه ای که در این زمینه می توان بیان کرد این است که شرایط نظام سیاسی و فضایی برخاسته از آن به عنوان یک عامل مهم و زیربنایی در خصوص رشد و نمو و در نهایت رواج این تفکر سهم به سزایی دارد. فی الواقع این نوع نگرش بیشتر در جوامعی رخ می دهد که از منظر سازکارهای مدنی چندان قوی نبوده و با اینکه این سازهکارها به دلیل شرایط حاکم یارای عرض اندام ندارد در این مفروض ها ما شرایط جامعه را به طور کلی در نظر گرفته ایم ، که اگر بخواهیم بصورت جزیی از آنها یاد کنیم ، شرایط فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، و آشفتگی ساختاری در این مولفه ها ، زمینه را برای بروز این تفکر و اجرای آن فراهم می سازد. با این مقدمه به بررسی این موضوع می پردازیم و این که آیا مفروض مطروحه را می توان صادق دانست.
در علوم سیاسی اصولاً یک پوپولیست بیش از آنکه به انتشار افکار خویش یا ارائه ابعاد راهبردی خویش در زمینه سیاست و نظایر آن بیاندیشد ، تمایل دارد که چهره وی با تحریک احساسات درونی و به شکل نمایشی در برابر توده های عظیمی از مردم به نمایش درآید و همین مسایل کافی است تا مقوله رسانه . آنگاه که در اختیار قدرت و معتقدان به باور پوپولیستی قرار می گیرد به ابزاری قدرتمند برای گسترش موقتی این باور در آید. اما باید دانست که علاوه برانگیزه های سیاسی وجهه ای تجاری و سودجویانه نیز وجود دارد که شاید چندان هم سیاسی نباشد و در اینجاست که بیش از مفهوم سیاسی پوپولیسم مفهوم اجتماعی مردم برانگیخته گی با تحت الشعاع قراردادن آنی مردم موضوعیت می یابد. [9]
پس مشاهده شد که یکی از شرایط بروز اندیشه پوپولیستی ، جدایی از جنبه های سیاسی آن ، منظر اجتماعی این مقوله می باشد. بنابراین شرایط اجتماعی زمینه ای می شود که با استفاده از قدرت سیاسی آن هم در ورطه امور فرهنگی ، بعنوان تریبونی اقدام کند جهت بسط این دیدگاه اما هنگامی که صحبت از شرایط اجتماعی در خصوص بسط یک ایده و تفکر می شود ذهن بصورت مشخصی ، شرایط و نگرش فردی و روانی را مورد سوال قرار می دهد. بنابراین در ادامه نیز به بررسی روانکارانه ، عوامگرایی می پردازیم.
عامل روانی در بسط دیدگاه پوپوایسم
زیگموند فروید [sigmundFrud ] روانشناس برجسته اتریشی در نظریه روانکاوی خود معتقد است هنر به حس لذت جویی بشر این امکان را می دهد که به آن دسته از خواسته هایی که به دلایل مختلف خواه اجتماعی و خواه اخلاقی و فردی برآورده نشده اند متجلی سازد و از این روست که سنبل ها ایماو اشاره های موجود در یک اثر هنری براحتی عواطف واقعی بشر را برمی انگیزاند. زیرا هنر به تعبیر فروید برزخ میان عالم واقع و عالم تخیلات است. [10]
پس از بیان این دیدگاه فروید به مراحل شکل گیری شخصیت انسان می پردازد و ضمن برشمردن هر دوران به بیان توصیف آنها می پردازد. که در اینجا به صورت مختصر به بیان دورانی که به زعم فروید شاکله شخصیت هر فرد در آنها شکل می گیرد می پردازیم.
فروید در نظریه خود می گوید که بخش مهمی از شاکله شخصیتی انسان در سالهای کودکی شکل می گیرد. و ترس و ناکامی و نگرانی های انسان در مراحل بعدی بدون ارتباط با این دوران نیست. فروید در ابتدا تئوری خود را براین اصل بنا نهاد که انرژی جنسی یا لیبیدو (libido ) یا غریزه زندگی ، تنها منبع نیروده فعالیتهای بیولوژیکی انسان است. بعد از جنگ اول بین الملل ، فروید لازم دانست تا غریزه دیگری را نیز در نظر بگیرد او این غریزه را تاناتوس «Thanutos» یا غریزه مرگ نامید. تاناتوس منبع تامین انرژی برای تمایلات غریزی انسان به خشونت است. باقی غرایز انسان نیز ترکیبی از این دو می باشند.
فروید در زمینه ساختار شخصیت انسان نیز دسته بندی را ارائه می دهد و در نظریه خود چنین اعلام می دارد : ساختار شخصیت انسان سه گانه است ، نهاد ، خود ، فراخود و از این سه قسمت خود آشکار است و دو بخش دیگر یعنی نهاد وفراخود پنهانند . ماهمراه نهادمان زاده می شویم ، نهاد بخش بسیار مهمی در شخصیت ماست زیرا بعد از تولد ما را به سمت رفع احتیاجات ابتدایی می برد. [11]
در منطق فروید نهاد ، وظیفه مهمی را در زندگی هر فردی برعهده دارد و در واقع کام جویی آدمی به خاطر همین بخش از زندگی آدمی است. از این روبیان می دارد که نهاد [ همان عاملی است] که در سنین خردسالی فوراً آنچه را که لذت بخش می داند. بدون توجه به شرایط می خواهد. [12]
فروید در بیان نظریه خود چگونگی تکامل و ایجاد خود را بدین گونه بیان می کند: «در 5 سال بعد از تولد ، کودک بیشتر و بیشتر با دنیا برخورد می کند و بخشی دیگر از شخصیت تکامل پیدا می کند. که این قسمت همان خود است.»[13] فروید خود را رویه بیرونی شخصیت و آن چیزی که جهان خارج از فرد می بیند دانسته . آنچه این قسمت را شکل می بخشد، اصل واقعیت است و به بیان دیگر برمبنای منطق واقع گرایانه به سمت دنیا و دیگران ، تکامل می یابد ، خود این را درک می کند که دیگران هم نیاز ها و خواسته هایی دارند و مهمتر از آن ، کام جویی باید در شرایط مناسبی انجام شود و لذت بردن در شرایط نامناسب می تواند آسیب رسان این بخش از شخصیت آدمی گردد. [14] مرحله بعدی در فرایند تشکیل شخصیت فراخود است و در واقع با بیان این نظریه تلاش برآن بود که به این قسمت عامل روانی در جهت رشد و پیدایش پوپولیسم دست یابیم. فی الواقع ، کنش و واکنشی در دو سوی از شخصیت آدمی که هماناخود و فراخود است ، را می توان بعنوان عامل روانی این تفکر به حساب آورد. چرا که فراخود ، بخش اخلاقی شخصیت است و محصول اجتماعی شدن است. طبق نظریه فروید بیشتر چیزهایی که انسان در زندگی اش تجربه می کند تحریکات و هیجانات نهفته ، باورها و احساسات در سطحی هشیار و خودآگاه در دسترس نیست بیشتر چیزهای که ما را به حرکت در می آورد در ناخودآگاه آدمی مدفون شده است . عقدهایی که توسط «خود» واپس زده می شوند از یاد نمی روند ، بلکه در ناخودآگاه آدمی پنهان می شوند و عمیقاً زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهند. امیالی چون غریزه جنسی ، قدرت طلبی در کانون توجه دیگران بودن ، تملک و خشونت از این دسته اند. از طرفی دسترسی مستقیم به ناخودآگاه ممکن نیست. چون که این بخش پنهانی است و در سایه قرار دارد. و چون به دلیل تعارض نهاد با فراخود و خود ، ناخودآگاه به گونه ای ظهور می کند تا از قضاوت و سرکوب دور بماند. و به محض ظهور ، تلاش می کند تاجبران مافات را کرده باشند. حال چنانچه در ابتدای این نوشتار نیز بیان شد ، دیده شدن و در معرض توجه قرارگرفتن یکی از مشخصه های روانی پوپولیست است بنابراین با استفاده از فرمول و نظریه فروید ، چنانچه این عامل در محیطی که استفاده از ابزار رسانه و قرار گرفتن در قسمتی از هرم سیاسی توان ظهور یابد به عنوان فعال مایشاء عمل کرده و چون در دنیایی بنام سیاست قرار گرفته با توجه به ابزاری که در دست دارد سعی می کند شغل مستقیم مخاطب را تحت الشعاع خود قرار دهد، در واقع این عمل وجه تمایز یک بینش پوپولیستی با دیگر موضوعات است. بینشی که با توجه به سابقه روانکاوی آن ، در قالب سیاست قرار گرفته این احتمال را دارد که جدای از قالب سیاست ، در موضوعات دیگری اعم از فرهنگ ، هنر ، و دیگر بینشها نیز قرار گیرد ولی هرقالب شرایط خاص خود را دارد. که در این جا از منظر قالب سیاسی این بینش را از ناحیه روانکاوی به بررسی گذارده یم. به بیان دیگر عامل روانی در همه این بینشها یکسان است آنجا که هدف در قالب پوپولیستم جستجو شود. اما باید گفت این نوع رویکرد [ پوپولیسم] پدیده ایی است گذرا و اگرچه ممکن است در مقاطعی دستاوردهایی موقتی داشته باشد ، اما از منظر روانشناسی سیاسی با برآمده کردن بصری یا کلامی خواسته های مدفون در ناخودآگاه مخاطبان ، پس از مدتی این سخنان جذابیت های خویش را برای مخاطب از دست خواهد داد. بنابراین با قطع یقین می توان گفت که پیشبرد اهداف سیاسی و یا اقتصادی براساس محور قراردادن احساسات لاجرم مزایای موقتی و کوتاه مدت داشته و با گذشت زمان به راهبردی کاملاً بی نتیجه و اثر تبدیل خواهد شد. اما نباید از نظر دور داشت که تبعات روانی و عقب ماندگی در کلیه جهات اجتماعی که محصول دوران فعالیت این نگرش چه در عرصه سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی می باشد تا مدتها پس از کنار رفتن این نگرش در جامعه وجود خواهد داشت.
اقتصاد بحرانی [ از همگسیختگی ساختار اقتصادی ] و پوپولیسم :
همانطوری که قبلاً نیز بیان گردید پدیده پوپولیسم خود معلول شرایط خاص و ویژه ای است که در یک اجتماع در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و آن ظاهر شده و توسط هدایتگران جامعه در آن میسر قرار می گیرد. یکی از این ابزارها بستر شرایط اقتصادی اجتماع است که در این بخش بدان پرداخته می شود.
« دو آلیزم اقتصادی و همزیستی ساختارهای متعلق به ادوار مختلف که وجه ممیزه جوامع بحران زده یا به تعبیری در حال گذرا ست ، یک دستی و یک پارچگی شرایط مادی آحاد یک اجتماع را از میان برده و زمینه ساز نوعی تقابل دنیاهای موازی می گردد. (روستایی ، شهری ) ، ( کشاورزی ، صنعتی ) ، (کارگر ، کارفرما) ، ( حاشیه نشین ، کاخ نشین ) ، تقابلی که به نوبت قیاس، احساس حقارت ، میل به تشبیه و اراده ی معطوف به تغییر را برمی انگیزاند. توسعه در یک چنین جوامعی از آنجا که محصولاتش را به تساوی تقسیم نمی کند از یک سو رشد اقتصادی و پیدایش مراکز جدید تولید در کنار اقتصاد سنتی را به دنبال دارد و از سوی دیگر موجب پیدایش طبقات جدید اجتماعی می شود ، طبقاتی که مراحل آغازین شکل گیری خود را می گذرانند و سازندگان آنان معلق میان دو دنیا از آگاهی طبقاتی محرومند.[15] » بنابراین عدم آگاهی از شرایط دنیای جدید و فقدان نهادهای مدنی در جوامعی که در مرحله گذار قرار دارند ، در حیطه اقتصادی موجبات شکل گیری بحران اجتماعی را در این جوامع رقم زده و در چنین بستری است که پوپولیسم امکان بروز پیدا می کند.
در واقع عدم درک مناسبات سنتی باپذیرش باگرایش بدون اطلاع و آگاهی از آنچه بنام تجدد یاد می شود حالتی را بوجود می آورد که ضمن مطرود دانستن سنت تجدد را هم برای جامعه غیرقابل باور و هضم می نمایاند. در یک چنین بشری تقابل دیدگاهها به تضارب آرا و در نهایت تشتت آرا منجر گردیده و ناخودآگاه جامعه را به سمت و سوی پوپولیسم سوق می دهد. در واقع با رد سنت ، این همبستگی اجتماعی از جامعه رخت بر بسته و پذیرش تجدد بدون آگاهی از شرایط و نحوه بروز آن سبب می گردد که جامعه به سمت بحران گرایش پیدا کند.
چرا که تجدد و مدرنیته خود شرایط خاص را می طلبد. که در صورت عدم وجود زمینه های اجتماعی و فکری نتیجه ای معکوس را برای آن جامعه رقم می زند و تا جایی ادامه می یابد که حتی منجر به بحران مشروعیت قدرت هم می شود. بنابراین چنانچه گفته شد مواردی از این قبیل عدم آگاهی طبقاتی ، تشکیل گروه ها و طبقات جدید اجتماعی سیاسی و دوگانگی ساختار اقتصادی معلول همین ساختار می باشد ، و از طرفی انباشت قدرت و ثروت در یک طرف و پارگی بدنه اجتماعی ، شرایطی را جهت بروز پدیده پوپولیسم فراهم می آورد. که به محض مشاهده کوچکترین نشانه های آن، چه قاطبه اجتماع نیز از منظر روانی از آن بدلیل شرایط حاد پیش آمده حمایت کرده و با آن همراه می شوند.
فقدان سازوکارهای مدنی
چنانچه گفته شد پوپولیسم در محیط بحران زده اقتصادی محملی می یابد جهت ظهور و با توجه به موارد و تاثیرات روانی آن در جامعه و بکارگیری شیوه هایی که در بخش پیشین بیان گردید ،شرایط به گونه ای رقم می خورد که این پدیده در نبود این عوامل در جامعه همه گیر شود. اما آیا اقتصاد بحران زده خود تنها عامل است؟ به بیان دیگر آیا متغییری جز شرایط بد اقتصادی هم می تواند در این زمینه موثر باشد؟ برای پاسخ به این مقولات بهتر است به موضوعی اشاره شود و اساساً بحث در خصوص موضوعی معطوف گردد که چرایی این موارد خود درگرو پاسخ و یا بررسی آن موضوع می باشد. به بیان ساده تر چه عامل یا عللی باعث ایجاد شرایط بد اقتصادی یا بحران اقتصادی در داخل می شود که به تبع آن دیگر مسایل جامعه را نیز به همراه آورد ودر نهایت چه ارتباطی می توان بین علت و پدیده پوپولیسم قائل شد.
باید گفت: جوامع بشری به گونه ای است که فرایند توسعه می بایست در تمامی ارکان آن رعایت شود و فی الواقع جامعه ای که قصد حرکت به جلو را دارد باید ضمن بکارگیری و شناخت نقاط قوت جهت استفاده از آن ها به منظور پوشش و ارتقای موارد عمده ضعف موجود در اجتماع تلاش نماید. اما چنان که بیان شده شناخت و معرفت نسبت به جامعه و فضای درونی آن و همچنین نظام سیاسی حاکم عنصر مهم و بسزایی در این زمینه می باشد. به نظر می رسد جوامعی که در این زمینه ها با مشکلاتی مواجه هستند علت عمده این مشکلات را باید در عدم درک و شناخت شرایط جامعه خویش دانست. چرا که بدون استفاده از این عامل قطعاً اقدامات انجام گرفته نیز ناقص بوده و در نهایت هدف اصلی که همانا پیشرفت همه جانبه جامعه می باشد نیز میسر نخواهد شد و چه بسا این اقدامات به ضرر اجتماع نیز منظور گردد.
در واقع جامعه ای که از اصول دموکراسی برخوردار نباشد علی رغم ظاهر دمکرات مأبانه خود ، شاید علت العلل عدم توفیق آن جامعه در محورهای یاد شده باشد. در دنیا مثالهای فراوانی را می توان در این خصوص برشمرد. که علی رغم ظاهر دمکراسی ، باطن به فردیت گرایی و اقتدار منشی شباهت داشته و عمل می نمایند.
در این زمینه به نظر می رسد با توجه به موضوع مقاله به جرات بتوان گفت که پوپولیسم محصولی یک شبه نیست بلکه فرایندی است که در طول یک یا چند دوره در نظامهایی با ساختار دموکراسی ولی بیگانه با وسایل وابزار آن پدید می آید. یکی از رئوس جوامع دمکرات وجود تشکلهای غیردولتی و سازوکارهای مدنی می باشد بنابراین در نبود چنین ساختاری ، دولتها مشی اقتدارگرایانه به خودگرفته و در نهایت در چنبره پوپولیسم فرود می آیند چرا که از یک طرف خود را دمکرات دانسته و از طرفی توان برآورده کردن مطالبات جامعه را در حوزه های مختلف نداشته و از این رو عوام فریبی و عوام زدگی را در دستور کار خود قرار می دهند.
به بیان دیگر طرف ساختن دولت با توده هایی از مردم این امتیاز را به دولتهای اقتدارگرا می دهد که از قرار گرفتن در تیررس نقد عملکردهای خود توسط تشکلهای غیردولتی ، احزاب و گروههای مدنی خارج شده و از طرفی توده ها نیز از امکان پیگیری فردی مطالبات خود نیز محروم می باشند و تنها راه باقی مانده تبعیت از رفتارهای آمرانه دولت است.

ویژگی های نظام پوپولیستی
پس از بیان چگونگی بروز پدیده پوپولیسم نیاز است که به ویژگی یک چنین نظامی پرداخته شود. چرا که شناخت ویژگی های یک مقوله فکری در درک و بسط مفهومی آن می تواند بسیار مثمر ثمر باشد.
نظامهای پوپولیستی نظامهای شعار محور هستند تا عملگرا . و در برخورد با مسایل و ارائه طرح و برنامه بیشتر احساسگرایی را مدنظر قرار می دهند تا عقلانیت و منطق را. در یک چنین نظامهایی برنامه ها اغلب یک شبه و بصورت گروهی طراحی می شود برنامه هایی که بیشتر در غالب شعار می گنجد تا ورطه عمل. یک چنین نظامی مردمی بودن را فقط به حضور در بین مردم می داند و از این رو دوست ندارد که رابطه شان با مردم از دور باشد و همیشه سعی برآن است که به میان مردم بروند دیده شوند و حرفهایی از جنس مردم گویند البته نه از دید تخصصی و کارشناسی شده . اما اینگونه نظامها در سرشت خود با یک پارادوکس یا تضادی نیز روبرو می باشد که در خصوص تناقضات نهفته در این قسم از نظامها در بخش نتیجه گیری بدان پرداخته می شود.
در خصوص شناخت این پارادوکس باید گفت اگرچه در پوپولیسم مدام حرف از مردم است اما گویی فراموش می شود که این مردم تنها یک واژه و حرف نیست. در واقع همانجایی که مردم در عین اینکه در بطن شعارهای رهبران قرار دارند اما در تصمیم گیری ها موردنظر واقع نمی شوند بگونه ای غیرملموس از این مهم کنارگذارده می شوند. که این خود بزرگترین تضاد و تناقص آشکار در این نظریه می باشد.
از ویژگی دیگر نظامهای پوپولیستی دشمن تراشی و رواج تئوری توطئه است. از آنجایی که عقل، تدبیر و منطق در یک سیستم شعار محور و نظامی که هم و غم خود را فقط در دیده شدن می داند محلی برای اعراب ندارد . و بنابراین آنجایی هم که بواسطه بیان این قبیل شعارهای احساسی و عوامگرایانه به بن بست بر می خورند و توان برآوردن وعدهای از چپ و راست داده شده از خود را به مردم ندارند مجبور می شوند یک دشمن هولناک بتراشند حتی اگر بصورت فرضی هم باشد باید آنرا بوجود آورد و برمبنای همان دوباره در شیپور شعارها دمیده شود که این دشمن یا دشمنان مانع برآوردن و برآمدن خواست و اراده مردم هستند و اگر در برآوردن شعارها و خواستها ، با مشکلاتی روبرو هستیم و غیره ، همگی بواسطه سنگ اندازی و مشکل تراشی همین دشمن یا دشمنان نابکار می باشد. اما خطری که در این تز یا تئوری نهفته است بسیار بسیار هولناک تر است چرا که در صورت ادامه این نظر و چنانچه آگاهی مردم نسبت به تئوری دشمن تراشی داخلی بیشتر شود و از طرفی نظام حاکم دیگر الترناتیوی در خصوص دشمن داخلی نداشته باشد در آن موقع می بایست که اذهان داخلی را متوجه دشمن خارجی نماید چرا که در غیراینصورت صداقت و راست گفتاری خود اوست که زیر سوال می رود بنابراین بصورت غیررسمی تلاش می کند در شیپور جنگ بدمد و چنانچه محیط بین المللی نیز مستعد این عمل باشد آتشفشان جنگ به یک باره سربرآورده و خود مصائب دیگر را به دنبال می آورد.
نتیجه گیری
به قول لاکلائو وجود سیاست مبتنی براین امر است که جامعه در مقام یک کل ارگانیک و یکپارچه وجود ندارد. سیاست عرصه ای است که در آن خصلت آنتاگونیستی جامعه و تعارض میان گروها و طبقات اجتماعی نمایان می شود. تقابل میان نمود به غایت سیاسی و حتی سیاست زده پوپولیسم و ماهیت ضد سیاسی و سیاست زدایی آن در حکم تناقض درونی پوپولیسم و عامل اصلی شکست و فروپاشی غایی آن است. [16]
چنانچه بیشتر هم گفته شد یک نظام پوپولیستی چون قادر به برآوردن تمامی نیازهای جامعه نیست و از طرفی به جهت اینکه نمی خواهد وجهه مردمی بودن خود را هم از دست بدهد بنابراین دست به فرافکنی تنشهای درونی به بیرون می زند تا از این رهگذر تصویری کاذب از جامعه خویش به خارج ارائه دهد و از طرفی میزان مظلومیت خویش را در نزد عوام داخلی بیشتر کند . درثانی بواسطه این اقدام درپوشی به مشکلات داخلی بگذارد . این اقدامات در نهایت منجر به عدم رشد یافتگی و آنچه بنام عدم بلوغ سیاسی یک اجتماع از آن یاد می شود می گردد. که از منظرروانی جامعه را در حالت سکون قرارداده و تبدیل به عواملی غیر اراده و تهی از قوه ادراک و تصمیم گیری می کند در واقع نظام پوپولیستی در تلاش است تا جامعه را سیاست زدایی کند و در پرتو این سیاست است که سازکارهای دمکراتیک و نقد طرحها و اندیشه ها بتدریج از جامعه و در نزد اذهان رخت برمی بندد در یک چنین شرایطی دولت پوپولیستی می تواند با تکیه برقدرت و نفوذ اقتصادی ، فرهنگی ، و رسانه ایی خویش [ مواردی که قبلاً در بخشهای ابتدایی مقاله به آنها پرداخته ایم] و با استفاده از انواع روشهای قانونی و حتی فراقانونی و از طریق تجمع بخش کوچکی از جامعه در وضعیت های مهم مانند برگزاری انتخابات یا تظاهرات از بی اعتنایی و عدم بلوغ سیاسی مردم به نفع خویش بهره ببرد. اما باید گفت که این بهره گیری ها مقطعی و نسبی است. چرا که هیچ قدرت یا نهاد اجتماعی نمی تواند بواسطه فرافکنی و نگه داشتن جامعه در حالت سکون فکری از شر تضادها و تعارضات درونی که خود در بوجود آوردن آنها سهم عمده ایی را دارد خلاصی یابد.
در واقع هنگامی که یک نظام پوپولیستی در یک چنین شرایطی قرارگیرد و از آنجایی که اصولاً نظامهای پوپولیستی توان برنامه ریزی دراز مدت عقلایی و شفاف را ندارند صرفاً می توانند بصورت مقطعی از بحران حادث شده در وضعیت داخلی بکاهند که این اقدام نیز پس از گذشت اندک زمانی دوباره و باشدت بیشتر بروز می کند. از این رواست که برابر طلبی و عدالت خواهی پدید ه ایست صرف نظر از فعالیت خیرخواهانه دولتمردان به ضدخود یعنی به افزایش نارضایتی ها ، نابرابری اجتماعی، فقر اقتصادی ، انسداد فکری و سیاسی و فساد می انجامد. که این نتایج در واقع همان تضاد و تناقص درونی نهفته در تفکر و نظام پوپولیستی است.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پوپولیسم [ پ ُ پو] Populism یعنی بزرگداشتِ تقدیس‌گونه‌ی مفهوم «ملّت» یا «خلق»، که غالباً یا از سوی شورشیانِ آرمان‌گرای چپ، و یا توسط سیاست‌مدارانِ مرد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.