اجازه ویرایش برای همه اعضا

مصحح

نویسه گردانی: MṢḤḤ
مُصَحِّح ، این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: دُرُستگار Dorostgar (پهلوى: مصحح ، اصلاح گر ، درست کننده) ، آفتار Aftar (پهلوى: مصحح ، اصلاح گر ، رفع نقص کننده) ، بارونار Barunar (پهلوى-پیشنهادى: بارون :پهلوى: صحیح ، درست + آر (آور از آوردن)
: صحیح آورنده ، مصحح ، مصلح) ، درستار Dorostar (پهلوى-پیشنهادى: درست + آر (آور از آورنده ) : دُرُست آورنده ، مصحح ، مصلح ) ، رَجیستگار Rajistegar (پهلوى: مصحح ، مصلح) ، ویزوردار Vizurdar (پهلوى: مصحح ، تعمیرکننده ، مصلح)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مصحح . [ م ُ ص َح ْح ِ ] (ع ص ) درست گوینده ٔ چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درست کننده و اصلاح کننده و تصحیح کننده . (ناظم الاطباء). درست ...
مصحح . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) درست شده و اصلاح شده . (ناظم الاطباء). درست شده . (از منتهی الارب ). || (اصطلاح چاپخانه ) تصحیح شده . اصلاح شده...
مصحة. [ م َ ص َح ْ ح َ / ص ِح ْ ح َ ] (ع اِ) سبب تندرستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبب تندرستی . گوید: الصوم مصحة، و کذا السفر. (ناظم الاطباء...
مسحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر مسح را. (از اقرب الموارد). یک مالش . یک بار مسح کردن . رجوع به مسح شود. || اندک . و اثر اندک ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.