اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خودی

نویسه گردانی: ḴWDY
خودی . [ خوَ / خ ُ ] (ص ) مقابل بیگانه . مقابل غریبه . آشنا. اهل . خویش . قریب . (یادداشت مؤلف ) :
چو خود را ز نیکان شمردی بدی
نمی گنجد اندر خدایی خودی .

سعدی (بوستان ).


چو نیکت بگویم بدی می کنی
نه با کس که بد با خودی میکنی .

سعدی (بوستان ).


- امثال :
مثل سگ نازی آباد است نه خودی می شناسد نه غریبه .
|| (ق ) بخودی خود. بنفسه . (یادداشت مؤلف ) :
دل از رخت خودی بیگانه بودش
که رخت دیگری در خانه بودش .

نظامی .


آنکس که کند خودی فراموش
یاد دگری کجا کند گوش ؟

نظامی .


|| (اِ) انانیت . هستی نفس . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) :
با تو خودی من از میان رفت
وین راه به بیخودی توان رفت .

نظامی .


آن بندگان که ایشان از خودی خود خلاصی یافته اند و بتصرفات جذبات در عالم الوهیت سیر دارند یک نفس ایشان بمعامله ٔ اهل دو عالم برآید و بر آن بچربد. (مرصادالعباد).
از خودی سرمست گشته بی شراب
ذره ای خود را شمرده آفتاب .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خودی سوز.[ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) نام آتشکده ای بوده به آذربایجان . خودیسوز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : در آن خطه بود آتش سنگ بست که خواندی ...
خودی خود. [ خوَ / خ ُی ِ خوَدْ / خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بنفسه .
خانه خودی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش بیارجمند شهرستان شاهرود واقع در 20 هزارگزی خانه بیار. این ناحیه کوهستانی و آب و هو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.