اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حمید

نویسه گردانی: ḤMYD
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
حمید. [ ح َ ] (ع ص ) ستوده . (مهذب الاسماء) (دهار). ستوده و محمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد). || (اِ)...
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شعرای عصر جهانگیرشاه از تیموریان هندوستان است . وی منظومه ای بعنوان عصمت نامه سروده است . وفات اوبه سال 1016 ...
حمید. [ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریائی . دارای 408 تن سکنه میباشد. از ...
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ نصار بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . ناحیه ای است واقع در دشت ، گرمسیر و مالاریائی است . دار...
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر. دارای 178 تن سکنه میباشد. از چ...
حمید. [ ] (اِخ ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعةبن نهبک بن هلال الهلالی ، مکنی به ابوالمثنی . از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صح...
حمید.[ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن مغیث بن نصربن منقذبن محمدبن منقذ مکین الدوله ، مکنی به ابی الغنائم الکنانی . وی به سال 491 هَ . ق . در شی...
حمید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن هلال العدوی ، مکنی به ابی نصر. از علما و فقهاء بود. موسی بن اسماعیل گوید.از ابوهلال شنیدم که میگفت از قتاده شنیدم ...
ام حمید. [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) زن ابوحمید ساعدی و از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 226 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.