گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بابک نویسه گردانی: BABK بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام موبدی در زمان انوشیروان به استخر. (فرهنگ شاهنامه ٔ دکترشفق ص 34).ورا [ انوشیروان را ] موبدی بود بابک بنام هشیوار و بینادل و شادکام .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی بابک بابک . [ ب َ ] (اِ مصغر) پرورنده و پدر را گویند.(برهان ) (انجمن آرا). به معنی پدر بود : یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان گر آدمست بابت وفرزند بابک... بابک بابک . [ ب َ ] (اِخ ) یا پاپَک پادشاه عظیم الشأنی که اردشیر دخترزاده ٔ او بود و او را بدان سبب اردشیر بابکان گفتندی . (برهان ) . شاه عظیم بو... بابک بابک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن بهرام ، شاگرد شیلی بود. از مغتسله ، فرقه ای از صابئین . (الفهرست ابن الندیم چاپ مصر ص 8 - 477). بابک بابک . [ ب َ ] (اِخ ) ابن ساسان الاصغر، نسبش به بهمن بن اسفندیار میرسد. رجوع به بابک (پاپک )و رجوع بحبیب السیر چاپ خیام ج 1 ص 221 و تاری... بابک بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام معبری که ساسان را بشارت تولد اردشیر داده بود. (آنندراج )(غیاث ، ذیل بابکان )، و ظاهراً براساس نیست . رجوع بماده ٔ قب... بابک بابک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بحوالی کرمان : و شهر بابک از بناهای اوست (بابک ) و هنوز در حوالی کرمان معمور است . (آنندراج ). این بابک از قب... بابک بابک: این نام در سنسکریت: بهاووکه bhAvuka (آفریننده، هستی دهنده، به جنبش درآورنده)؛ در اوستایی: bAvangh؛ و در پارتی: باوگ bAvag (میوه، هستی، وجود) (هم... شاه بابک شاه بابک . [ ب َ ] (اِ مرکب )برنوف . (تذکره ٔ انطاکی ) (تاج العروس ). آن گیاهی است که در مصر بسیار باشد طلای عصاره ٔ آن در محلول نیلنج ۞ بر م... فتق بابک فتق بابک . [ ف َ ت َ ق ِ ب َ] (اِخ ) فاتک . فدیک . نام پدر مانی . (ابن الندیم ). این اسم بصورت فاتق ، فایق بن مایان (یا مامان ) و فتق بابک بن ... بابک نژاد بابک نژاد. [ ب َ ن ِ] (ص مرکب ) منسوب به نژاد بابک . بابکی : که هرکس که هستیم بابک نژادبدیدار چهر تو گشتیم شاد.فردوسی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود