اجازه ویرایش برای همه اعضا

مدنی

نویسه گردانی: MDNY
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش تازى (اربى) ست ولى سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى مدینة را تازیان (اربان) از واژه مَدینا/مُدینا/مَدینک Madina/Modina/Madinak در پهلوى به معناى شهر ، شهرستان برداشته و معرب ساخته اند و سپس مدینة ، مدائن ، مدنیة ، مدنىّ ،
تمدن ، متمدن و ... را ساخته اند!!!! همتاى پارسى واژه مدنى در پارسى این است: شَتْریک Shatrik (پهلوى: شهرى، مدنى)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مدنی . [ م ُ نا ] ۞ (ع ص ) مرد ضعیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مدنی . [ م ُ ](ع ص ) نزدیک شونده . رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
مدنی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص )نزدیک گردنده . (آنندراج ). نزدیک شده . (ناظم الاطباء).
مدنی . [ م ُ دَن ْ نی ] (ع ص )آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیة شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ ...
مدنی . [ م ُ دُ ] (ص نسبی )منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.
مدنی . [ م َ دَنی ی / م َ دَ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات ). شهری . شهرباش . حضری . مدری . قراری . ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی ....
مدنی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گ...
مدنی ٔ. [ م ُ ن ِءْ ] (ع ص ) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمر مدنی . [ع ُ م َ رِ م َ دَ ] (اِخ ) ابن سعدبن ابی وقاص زهری مدنی . وی از جانب عبیداﷲبن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.