اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معین

نویسه گردانی: MʽYN
معین . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ع ون ») یار. (دهار). یاری دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). یاریگر و مددکارو یار و یاور و دستگیر. (ناظم الاطباء) :
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت معین اوست خداوند یار اوست .

منوچهری .


چو یکسر معین تو گشتند دیوان
وز ابلیس نحس لعین مستعینی .

ناصرخسرو.


چو تیغ علی داد یاری قرآن
علی بود بی شک معین محمد.

ناصرخسرو.


بدین امید عمری می گذاشتم که ... یاری و معینی به دست آرم . (کلیله و دمنه ). یار و معین از تو بیش دارد. (کلیله و دمنه ). به هر طرفی می نگریست تا مگر ناصری یا معینی پیدا آید البته هیچکس را ندید.(جوامع الحکایات ).
در میان حق و باطل فرق کن
باش چون فاروق مر حق را معین .

خاقانی .


ای ملکوت و ملک داعی درگاه تو
ظل خدایی که باد فضل خدایت معین .

خاقانی .


نگاهدار و معینت خدای بادکه هرگز
بجز خدای نباشد نگاهدار معین را.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
معین . [ م َ ] (ع ص ) آب روان . (دهار). آن آب که می بینند چون می رود. (مهذب الاسماء). آب روان بر روی زمین . (ترجمان القرآن ). جاری و روان ....
معین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) مقررشده . (غیاث ). مخصوص و مقرر کرده شده . (آنندراج ). ثابت و برقرار و مخصوص و محقق و معلوم . (ناظم الاطبا...
معین . [ م ُ ع َی ْ ی ِ / م ُ ع َی ْ ی َ ] ۞ (ع ص ، اِ) شکل لوزی را گویند یعنی شکل مربع متساوی الاضلاعی که زاویه های آن قائمه نباشند. (ناظ...
معین . [ م ُ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معین . [ م ُ ] (اِخ ) محمد (1296-1350 هَ . ش .) فرزند شیخ ابوالقاسم . جداو شیخ محمدتقی معین العلما که در سلک علمای روحانی بود پس از فوت پدر ب...
بی معین . [ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + معین ) بی یار و یاور. (ناظم الاطباء) : آسمان بی معین احمد اواختران را قِران نخواهد داد. خاقانی .و رجوع ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ماء معین . [ ءِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب روان . (از منتهی الارب ). آب روان روشن و پاک . (ناظم الاطباء، ذیل «معین »). آب روان و پاک . ...
معین آباد. [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام عرب است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 462 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.