اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبزواری

نویسه گردانی: SBZWʼRY
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) شیخ احمدبن هذیل سبزواری . معاصر سلطان تکش خوارزمشاه بود. اهل سبزوار منکر او بودند، مریدان او را گفتند بجای دیگر نقل کن نه مسلمانی تنها در سبزوار است گفت بنده را با ارادت حق چه کار است اگر قومی از این جماعت منکر بودی خدای تعالی این بیچاره را اینجا وطن دادی و او را نیز اینجا خوشتر نمودی . (تاریخ گزیده صص 787 - 788).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به سبزوار از شهرستانهای استان خراسان و بلاد مشهور ایران است . رجوع به سبزوار شود.
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) حاج ملا اسماعیل بن محمدجعفر (یا علی اصغر). واعظ سبزواری . از اکابر وعاظ امامیه ٔ اوائل قرن حاضر (چهاردهم هجری )....
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) حاج ملا هادی بن حاج مهدی . عالمی است عامل و حکیمی است کامل از اعاظم فلاسفه و حکمای اسلامی اواخر قرن سیزد...
سبزواری . [ س َ زَ / زِ ] (اِخ ) (1090 هَ . ق .). محمدباقربن محمدمؤمن خراسانی سبزواری . فقیه امامیه . اصل او از سبزوار است که بعراق آمد در اص...
علی سبزواری . [ ع َ ی ِ س َ زِ ] (اِخ ) (سید...) وی نواده ٔ میرشمس الدین نقیب الاشراف سبزوار بود و در قرن 11 هَ . ق . میزیست . او را بعضی اشعار ...
علی سبزواری . [ ع َ ی ِ س َ زِ ] (اِخ )ابن محمدبن علی بن حسین بن عبدالصمد تمیمی نیشابوری سبزواری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی تمیمی ش...
علی سبزواری . [ ع َی ِ س َ زِ ] (اِخ ) مؤید سربداری (خواجه ...). آخرین از امرای سربداری . رجوع به علی مؤید سبزواری شود.
اوحد سبزواری . [ اَ ح َ دِ س َ زَ ](اِخ ) یکی از مشاهیر شعرا و منجمان ایران است . در تاریخ 868 هَ . ق . در 81 سالگی درگذشته و دیوانی مشتمل بر ...
حاجی سبزواری . [ س َ ] (اِخ ) شاعری از مردم سبزوار و بیت ذیل از جمله ٔ اشعار اوست :فلک بگوشه نشینان ستم کند که محیطهمیشه سیلی امواج برکنار ...
حاجی سبزواری . [ س َ ] (اِخ ) رجوع به هادی (حاج ملا....) سبزواری شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.