اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاسه

نویسه گردانی: YASH
یاسه . [ س َ / س ِ ] (مغولی ،اِ) یاسا. راه و رسم و قاعده و قانون . (برهان ). حکم و قانون و سیاست . (غیاث ). رسم و قاعده :
آن اسیران را بجز دوری نبود
دیدن فرعون دستوری نبود.
که فتادندی بره در پیش او
بهر آن یاسه بخفتندی برو.

مولوی .


یاسه آن به که نبیند هیچ اسیر
درگه و بی گه لقای آن امیر.

مولوی .


یاسه شددر جهان به یرلغخان
که کنند از قتال کوته چنگ
چشم برهم زند ز تیهو باز
چشم کوته کند ز غرم پلنگ
اینهمه یاسه های سخت برفت
یار با ما هنوز بر سر جنگ .

نزاری قهستانی .


رجوع به یاسا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
یاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) ایاسه . خواهش و آرزو. (یسنا ص 125). خواهش و آرزو و به عربی تمنی گویند. (برهان ). آرزو. (غیاث ). تاسه (در تداول مردم ...
یاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف یاسمن و یاسمین . نام زنی از کردان .- امثال :پا پای خر دست دست یاسه . (امثال و حکم ج 1 ص 494).
جایی که پهنای رودخانه زیاد میشود را یاسه چاه گویند . یاسه چاه یا همان یاسه چای روستایی تاریخی در حاشیه زاینده رود میباشد.
یآسة. [ ی َ س َ ] (ع مص ) نومید گردیدن و بریدن امید را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
یآسة. [ ی َ س َ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. یأس . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). یأس . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.