احتراز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . پرهیزیدن . خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (زوزنی ). تحرّز. اجتناب . تحفظ. دوری جستن . خویشتن رابگوشه داشتن . خویشتن داری . گریز. پرهیز
: بحجت نگه کن که در دین و دنیا
چگونه است از این ناکسان احترازش .
ناصرخسرو.
کنی ار احتراز وقتش نیست
ور کنی اضطراب جایش هست .
مسعودسعد.
از رنجانیدن جانوران احتراز نمودم . (کلیله و دمنه ). و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. (کلیله و دمنه ). و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که بی احتراز در باید رفت . (کلیله و دمنه ). و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن . (کلیله و دمنه ).
هین مکن زین پس فرا گیر احتراز
که ز بخشایش در توبه ست باز.
مولوی .
حکما... گفته اند... بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب . (گلستان ).
و ممال آن احتریز است
: ز دشمن بهر حال کن احتریز.
سعدی .
و رجوع به احتریز شود.
-
احتراز کردن ؛ اجتناب کردن
:حذر ز فتنه ٔ آن چشم نیم باز کنید
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنید.
صائب .