اجازه ویرایش برای همه اعضا

وزن

نویسه گردانی: WZN
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى سرچشمه اش پهلوى ست واژه ى مازینا Mazina در پهلوى به معنى ترازو و وزن کننده است و تازیان (اربان) این واژه را از پارسى برداشته و معرب ساخته اند و تبدیل گشته به " میزان" سپس آن را بر وزن مِفْعال تصور کرده
اند و ریشه سه حرفى و.ز.ن را از آن بُرون کشیده اند. و سپس ساخته اند وَزْن ، اوزان ، موزون ، وزین ، وزانة ، توزین ، موازنه ، توازن!!!!!!! همتایان این واژه در پارسى اینها هستند: سَنج Sanj (پهلوى: وزن - در پهلوى سَختَن/سنجیدن: وزن کردن ، ارزیابى کردن ) ، تَراز
Taraz (پهلوى: وزن - در پهلوى ترازیدن/ترازاندن/ترازینیتن : معادل-هموزن-میزان کردن) ، گَریمَن Gariman (سانسکریت: وزن) ، میتى Miti (سانسکریت: وزن)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۵ ثانیه
وزن . [ وَ ] (ع مص ) دل بر چیزی نهادن . نهادن دل خود را به چیزی : وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ||...
در زبان علمی و مهندسی، به نیرویی که در اثر گرانش به یک جسم وارد می‌شود، وزن می‌گویند.[۱][۲] ولی امروزه همهٔ مردم و حتی در بسیاری از متن‌های رسمی و قان...
هم وزن . [ هََ وَ] (ص مرکب ) هم سنگ . دو چیز که دارای سنگینی برابر باشند. (یادداشت مؤلف ). || دو شعر که در یک بحر عروضی تام یا با زحاف هما...
بی وزن . [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وزن ) که وزن ندارد. که فاقد وزن است . || که وقار و ارزش ندارد. مقابل گران سنگ : به بی وزنان بی وزنی د...
وزن دار. [ وَ ] (نف مرکب ) وزن دارنده . دارای وزن . سنگین . || پول باسنگ و تمام عیار. (ناظم الاطباء). پول تمام عیار. (فرهنگ فارسی معین ).
وزن سنگ . [ وَ س َ ] (اِ مرکب ) وقار و تمکین . || قدر و قیمت . (ناظم الاطباء).
مگس وزن کنایه از چیزی سبک و بی مقدار دارد در مقام مقایسه قدرت و زور آزمایی. به انسان لاغر و کم وزن به صورت منفی به کار میرود.
سبک شعر زلال با ایجاد انقلاب و تنوّع در موسیقی شعر ، دارای قالب های عروضی می باشد که شاعران زلالسرا با استفاده از آن قالب ها و اوزان ، هنر خود را به ن...
واحد وزن . [ ح ِ دِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحد وزن در اصطلاح فیزیکی همان واحد نیرو است زیرا وزن هر جسم خود قسمی نیرو است و آن نیروئی...
وزن کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگینی چیزی را اندازه گرفتن . سنجیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : سید گفت ... تو را اینجا چندان مقام باشد که ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.