دارا. (نف ) دارنده . (برهان )
: دارنده ٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی .
نظامی .
|| خداوند، مالک
: لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.
سعدی .
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی .
حافظ.
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل .
حافظ.
|| در بردارنده ، شامل : این خانه دارای پنج اتاق است . || (اِ) لای و دردی که در ته خم نشیند. (برهان )
: ز می گر نباشد ز دارا کشم
اگر چند سلطان داراوشم .
عنصری .
|| (اِمص ) درو، درودن و درو کردن
: بدان زایند مردم تا که میرند
بدان کارندتا بکنند دارا.
(فرهنگ اسدی ).