اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تیرمه

نویسه گردانی: TYRMH
تیرمه . [ م َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تیرماه . تیر. فصل پائیز :
اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر
چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر.

عنصری .


ماه پروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ را زو باغ شد زینت پذیر
تیرمه زینت بگردانید بستان را و داد
آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر.

سوزنی .


رجوع به تیر و تیرماه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.