اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوع

نویسه گردانی: JWʽ
جوع . (ع مص ) گرسنه شدن . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- جوع البَقَر ؛ نوعی از جوع . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- جوع الکلب ؛ نوعی از جوع . رجوع بدین کلمه شود.
- جوع المغشی ؛ نوعی از جوع . رجوع بهمین کلمه شود.
- امثال :
مرده از جوع به که زنده بقرض .

؟


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جوع . [ ج َ ] (ع مص ) گرسنه گردانیدن . مَجاعة. || تشنه گردیدن و مشتاق شدن : جاع الیه ؛ تشنه گردید و مشتاق شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد...
جوع . [ ج ُوْ وَ ] (ع ص ) ج ِ جائع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جائع شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جوع البقر. [ عُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ جوع بقری . آنست که شکم سیر ولی اعضاء گرسنه باشد. (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ): و فرق میان ...
جوع الکلب . [ عُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) جوع کلبی . آنست که اعضاء سیر و معده گرسنه باشد بعکس جوع البقر. علتی که صاحب آن هرچند خورد سیر نشود و ...
جوع المغشی . [ عُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) قسمی جوع و آنست که آدمی از فرط گرسنگی نتواند شکم خود را نگاه دارد و اگر خوراک به او دیر رسد او را غ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جواء. [ ج ِ ] (ع اِ) زمین مغاک . (منتهی الارب ). شکم زمین . (از اقرب الموارد). || وادی فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی از تو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.