اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشتوان

نویسه گردانی: PŠTWʼN
پشتوان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) بمعنی پشتیبان باشد و آن چوبی است که بجهت استحکام دیوار یکسر آنرا بدیوار و سر دیگر آنرا بر زمین نصب کنند... (برهان قاطع). پشتیوان . پشتبان . شمع (اصطلاح بنائی ). هر بنائی که برای استحکام بنائی دیگر، بدو پیوندند چنانکه برای پل و مانند آن : پلی بود قوی پشتوانهای قوی برداشته و پشت آن استوار پوشیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261). || چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود. چوبی که درودگران بر پس در دوزند. شِجار. || آنچه پشت بدو بازنهند. تکیه گاه : جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوسیده بسته . (کلیله و دمنه ). || (ص مرکب ) کسی که پناه و محکمی و قوت دیگری باشد. پشت و پناه . ظهیر. جانب دار. (برهان قاطع). ممد. معاون . (برهان قاطع). حامی . یاریگر : و بطوس مقام کنند و پشتوان قوم باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348).
باده و شادی و رادی هر سه یکجا زاده اند
این مر آن را پشتوان و آن مر این را دستیار.

مسعودسعد.


پشتوان کمال چون باید
میخ حزم تو استوار شود.

مسعودسعد.


چنین خلل که به بنیاد دین درآمده بود
گر اعتضاد(اعتماد) برین پشتوان نبودی وای .

کمال اسماعیل .


پناه ملکت اسلام و پشتوان سپاه
صفی حضرت سلطان ولی دولت شاه .

مطهر کرنی (از فرهنگ شعوری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.