میانگیری . (حامص مرکب ) گرفتن میان . || توسط و میانه روی . (آنندراج )
: کمر در میانگیری
۞ این و آن
نمی دید مقصود خود در میان .
ظهوری (از آنندراج ).
میان گر گیرمت عیبم مکن بیش
میانگیری
۞ عجب نَبْوَد ز درویش .
کاتبی (از آنندراج ).
و رجوع به میانجی گری شود.
-
میانگیری کردن ؛ وساطت
: به روی هم افتاده کالا در او
میانگیریی کرده سودا در او.
ظهوری (از آنندراج ).