اجازه ویرایش برای همه اعضا

گال

نویسه گردانی: GAL
در زبان باستانی اقوام آکاد (در نواحی میان دورود) این واژه به وجود خبیثی از جنس "ابلیس" اشاره می کرد... مشتغات آن گول ghoul در زبان انگلیسی و "غول" در پارسی ست به معنی مهیب و درشت. بنظر می رسد ابلیس همواره از غول مهیب تر و موجودی تنفرانگیزتر بوده باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گال . (اِ) قسمی ارزن . گاورس . (برهان ). به هندی کنگی . (آنندراج ) : من و غلام و کنیزک بدان شده قانعکه هر سه روز همی یافتیم یک من گال . ...
گال . (فرانسوی ، اِ) بیماری جَرَب . گَری .
گال . (اِخ ) ۞ فرانسوا ژزف . طبیب آلمانی متولد در تیفنبرون . مبدع مغزشناسی (فرنولژی ). (1758 - 1828 م .).
گال . (اِخ ) ۞ (قدیس ) شاگرد قدیس کُلُمبان و مؤسس صومعه ای بنام خود در سویس (551 - 646 م .). ذکران وی در 16 اکتبر است .
گال . (اِخ ) ۞ نام قوم بزرگی است که در ازمنه ٔ قدیمه در کشور فرانسه و جهات نزدیک به آن از اروپا می زیستند و بنام دیگر، اینان را «کلت » ...
گال . (اِخ ) یکی از مشاهیر حکمای طبیعی است . بنای علم موسوم به «مبحث القحف » را وی گذارد و بسال 1758 م . در قصبه ٔ تیغ نرون از گراندکی بار...
گال وی . [ ل ِ وِ ] (اِخ ) عالم سامی شناس فرانسوی که در 1869 م . لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند راجع به زبان سامی به ...
گال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چن...
گال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . آواز برآوردن : جوانی چو گال عراقی زندبه پیری دلم هم وثاقی زند. مولانا ملک قمی (از جهانگیری ).همچ...
گال بازی . (حامص مرکب ) الک دولک .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.