اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نگار

نویسه گردانی: NGAR
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در مشرق بخش در جلگه ٔ سردسیری واقع و محدود است از شمال به ارتفاعات خانه کوه ، از مشرق به دهستان ده تازیان ، از جنوب به دهستان قلعه عسکر، از مغرب به دهستان حومه ٔ مشیز. آبش از رودخانه و قنوات و چشمه ، محصول عمده اش پنبه و غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت است . این دهستان از 21 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1100 تن است . مرکز دهستان قریه ٔ نگار و قرای مهم آن عبارت است از: دولت آباد، محمدآباد، سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آن...
نگار. [ ن ِ ] (نف مرخم ) نگارنده . نقش کننده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسم فاعل مرخم است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و در ترکیبات زی...
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در 24هزارگزی مشرق مشیز واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نگار. (اِ) بت. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (جهانگیری ) (رشیدی) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). صنم. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
معشوق محبوب ودلبر دوست داشتنی وزیبا رانگار می گویند
نامی دختران است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بت نگار. [ ب ُ ن ِ ] (نف مرکب ) که بت را بنگارد. که تصویر بت را کشد. بتگر. || کنایه از نقاش و مصور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بی نگار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نگار) بی نقش . رجوع به نگار شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.